دل به سفر راهیاننور که بسپاری، دیگر پایانی برایش متصور نیست. میروی به قلبِ یادمانهای دفاع مقدس. جایی که هر مزار، قصهای دارد. قصه جوانانی که قدم در راهی بیبازگشت نهادند تا گمنام بمانند و این گمنامی نه از برای فراموش شدن، که ارمغانی بر عظمتِ نام و نشانِشان است.
خبرگزاری فارس، اهواز، سرش را از پنجرهی اتوبوس بیرون برد تا هوای زمستانِ بهاری خوزستان را استشمام کند. تکههای ابر به وسط آسمان رسیده بود که تابلوی «۵ کیلومتر تا شلمچه» از مقابل چشمان او و همه مسافرانی که برای رسیدن به سرزمین نور دل توی دلشان نبود، گذشت. به شلمچه رسیدند. خورشید؛ دامناش را بر شنهای نرم و روان گسترده بود. میگویند شلمچه نقطه آغاز و پایان جنگ است و شنهای طلایی شلمچه شاهد والاترین شکلِ ممکن از ایثار و مقاومت. در طول هشت سال دفاع مقدس، این پهنه نبردهای سخت و خونینی را به خود دیده است. جنگ برای حفظ خاکِ وطن اینجا جان گرفت و معنا پیدا کرد. یادمان شهدای گمنام؛ چون نگینی بر پیشانی سرزمینِ بهشتی شلمچه میدرخشد. اینجا هر مزار قصهای دارد. قصهی جوانانی که قدم در راهی بیبازگشت نهادند تا گمنام بمانند و این گمنامی نه از برای فراموش شدن، که ارمغانی بر عظمتِ نام و نشانِشان است. آنها فراتر از کالبدِ مادی بودند.
اشکِ احترام و قدرشناسی
اشکِ زائران؛ سنگهای سفیدی که پیکرهای بیسر و بدن را پوشانده، میشوید. قطرات اشک از غم نیست. هر قطرهی شفافی که از میان مژها راه باز میکند به سمتِ زمین، احترامی است برای آنانکه که جان را فدای آرامش وطن کردند. اشک؛ زبانِ قدرشناسی است. مادران شهدا هم همراه زائران آمدهاند برای زیارت. مادری سر بر آستانِ زیارتگاه نهاده و با دو چشم تَر ناله میکند، نجواهایش شنیده نمیشوند. شاید در دل میگوید: «ای غریب مادر! تو در علقمه جان دادی یا فکه؛ در کانال کمیل یا فتحالمبین؛ تنِ تو در کدام عملیات به خون نشست؟» واگویهها اما؛ تمامی ندارد؛ «ای عزیز گمنامِ مادر، آخر چه کسی میداند نامهای شما را؟ چه کسی میداند در کدامین لحظههای سخت، لبهایتان به نامِ وطن لبخند زد؟ امروز در هر نسیم، در هر قطرهی باران، در هر شعلهی آفتاب. خاطرتان زنده و جاویدان است در قلبِ این خاک، در روحِ این سرزمین.» در یادمان شهدای شلمچه، پیکر هشت شهید گمنام آرمیدهاند. یادمانی که زیارتگاه زائران بسیاری از کاروانهای راهیان نور، مسافران کربلا و عاشقان ایثار و شهادت است. شلمچه در طول جنگ تحمیلی صحنه عملیاتهای زیادی همانند بیتالمقدس، رمضان، کربلای ۴، کربلای ۵ وکربلای ۸ بود که در این میان، نبرد کربلای ۵ به عنوان سختترین عملیات دفاع مقدس، از جایگاه ویژهای برخوردار است. و اما زائران این سفر از استان مازندران آمدهاند. دانشجو هستند و برای شنیدن خاطرات رزمندگان دوران دفاع مقدس به قلبِ تاریخ گام نهادند. آمدهاند با شهدا خلوت کنند. آنها را به آغوش بکشند و عهد ببندند برای پیمودن راهی که با خون نگاشتند و برای نسلهای آینده به یادگار نهادند.
با دیدن شهدای گمنام یاد مادرشان افتادم
آقای پوروایی دانشجوی رشته علوم قرآن و حدیث است. او به شهدا علاقه دارد و برای تجدید پیمان با آنها آمده است. او با چشمانی خیس از اشک میگوید: آمدهام برای شهدا گریه کنم تا سبک شوم. شهدای گمنام را که میبینم به یاد مادرانِشان میافتم. مادرانی که خبری از فرزند خود ندارند. این مادران چه صبری دارند. چه طاقتی دارند. حتی نمیدانند که پیکر فرزند شهیدشان کجاست. او که یک رفیقِ شهید دارد، ادامه میدهد: به شهید شاهرخ ضرغام علاقه زیادی دارم. این شهید بزرگوار هم انقلابی، هم ورزشکار و هم رزمنده بود. شهید ضرغام یکی از فرماندهان جنگ ایران و عراق بود که در عملیات پاکسازی جاده آبادان-ماهشهر؛ گلوله تیربار تانک به سینهاش خورد و به فیض شهادت نائل آمد. آقای کروشاتی از دیگر دانشجویانِ این سفر، در رشته علوم سیاسی تحصیل میکند. او هم عاشق است. عاشق شهدا و به عشق دیدن یادمانهای دفاع مقدس و زیارت شهدا دل به جاده زده. او میگوید: حس خیلی خوبی دارم. حسی بینظیر و توام با آرامش. او که دومین بار است در اردوهای راهیان نور شرکت میکند، گفت: با دیدن مزار شهدای گمنام یاد مادر شهید بوشهری افتادم. به یاد او که با پاهای خسته خود به استقبال قهرمانی بینشان رفت و در وداع با پیکر مطهر شهیدی خوشنام، او را به آبروی حضرت زهرا (س) قسم داد و گفت:«دست همه را بگیر، دست من هم بگیر. قربان سرت بگردم!».آقای کروشاتی ادامه داد: امیدوارم شهدا دست ما را هم بگیرند.
شهدای گمنام رزرقی برای روح
آقای جعفری دانشجوی حقوق و از شهر آمل است. او برای اولین بار به سفر نور آمده و از این بابت احساساتی است. او میگوید: سفر ما رو به پایان است و حالا که موعد رفتن شده است، بسیار غمگینم. دوست دارم که همین جا در کنار شهدا بمانم! آقای جعفری به شهید علم الهدی علاقه دارد. شهید سید حسین علمالهدی از فعالان قبل و بعد از انقلاب و فرمانده سپاه هویزه در جنگ ایران و عراق بود که در سن ۲۲ سالگی در عملیات نصر به مقام شهادت رسید. شهید علمالهدی الگوی آقای جعفری برای پیمودن راه شهیدان است. او شهدای گمنام را رزرقِ روح میداند و میگوید: با دیدن شهدای گمنام میفهمیم که شهدا چقدر از جان گذشته بودند که دنیا را کنار گذاشتند. آنها میدانستند که ممکن است مفقودالاثر شوند و هیچ نشانهای از آنها پیدا نشود اما باز هم این راه را انتخاب کردند. آقای عرفان نیز برای اولین بار همراه با کاروانهای راهیان نور شده است و این سفر را سرآغازی برای تحول و تولدی دوباره میداند. او از کودکی پای صحبت بزرگترهایی مینشست که دلبسته این سفر معنوی بودند. او گفت: از شهدا خیلی حس خوبی گرفتم و دلم نمیخواهد به خانه برگردم. به شهید سردار سپهبد سلیمانی علاقه زیادی دارم. او سردار دلهای ماست. شهادت حاج قاسم فریاد یک ملت بود و دنیا بداند که تا آخرین قطره خون در راه اسلام و ایران جان فشانی خواهیم کرد.
به گزارش فارس، مسافران کاروانهای راهیان نور در طول سفر پای صحبت راویان دفاع مقدس مینشینند.راویانی که خود از رزمندگان دلاور جنگ بودند. آنها معتقدند که دستاوردهای دفاع مقدس به عنوان گنجینهای عظیم باید برای جوانان و نوجوانان بازگو شود تا پیشرفتها، ارزشها و تلخ و شیرین دوران دفاع مقدس به نسلی که جنگ را ندیده است، انتقال پیدا کند. روایتگری جنگ رسالتی عظیم است بر شانههای مردانِ خدا.