
در سالهای پایانی حکومت پهلوی، سیاستهای ضدحجاب فشارهای زیادی بر دختران مذهبی وارد کرد. اما گروهی از دختران مقاوم، به رهبری طاهره لباف، با برپایی کلاسهای مخفیانه راهی برای ادامه تحصیل یافتند.
خورشید داغ اهواز بر آسمان شهر سایه انداخته بود و هوای تیرماه سنگینی میکرد. طاهره لباف، دختری که با چادر مشکیاش در برابر نور شدید خورشید ایستاده بود، نگاهی به صف طولانی دختران در ورودی دبیرستان انداخت. در دلش امید و اضطراب موج میزد؛ آیا این بار اجازه ورود خواهد داشت؟ آیا میتوانست مثل بقیه همسن و سالانش درس بخواند؟ اما پاسخ مدیر مدرسه کوتاه و قاطع بود: "با چادر نمیشود!"
طرح حذف دختران چادری از مدارس
رژیم پهلوی که پس از کشف حجاب اجباری رضاخانی، در دوران محمدرضا نیز سیاستهای جدیدی را برای حذف مظاهر دینی زنان و دختران پی گرفته بود، این بار در سالهای پایانی حکومتش، محدودیتهای جدیدی برای ورود دختران محجبه به مدارس و دانشگاهها وضع کرد. طاهره و دوستانش، که از دانشجویان متعهد دانشگاه اهواز بودند، از این سیاستها باخبر شدند و تصمیم گرفتند که ساکت ننشینند.
کلاسهای زیرزمینی برای مقابله با حذف آموزشی
او در خاطراتش چنین روایت میکند: "بلافاصله جلسهای تشکیل دادیم. دختران مذهبی که امکان ثبتنام نداشتند را جمع کردیم. کلاسهای تقویتی گذاشتیم تا در درسهایشان عقب نمانند."یکی از دختران که بهخاطر حجابش از دبیرستان اخراج شده بود، با اشک و نگرانی به طاهره گفت: "چطور میتوانم بدون مدرسه درس بخوانم؟ آیندهام چه میشود؟" اما لباف و دوستانش دست به کار شدند. با همکاری معلمانی که با نهضت آنها همدل بودند، کلاسهای مخفیانهای را در منازل برپا کردند.
مقاومت و پیروزی
با گذشت چند ماه، خبر این کلاسها به گوش برخی از مدیران مدارس رسید. مسئولان آموزش و پرورش که متوجه شده بودند حذف این دانشآموزان ممکن است برایشان دردسرساز شود، ناچار شدند برخی از آنها را دوباره بپذیرند. طاهره با لبخند رضایتی بر لب میگوید: "خلاصه، او را پذیرفتند و بعد هم فهمیدم دانشگاه قبول شد. رشته خوبی هم قبول شد."
این داستان، تنها گوشهای از مقاومت دختران مذهبی در برابر سیاستهای ضدحجاب پهلوی بود. امروز، با مرور این خاطرات، در مییابیم که حجاب تنها یک پوشش نبود، بلکه نمادی از ایستادگی، ایمان و مبارزه برای هویت و اعتقاد بود.