تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۴
کد خبر: ۳۰۶۲۶۴
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
سید دو مزاره؛ یک روایت متفاوت
پیکر هزار قطعه سید مهدی در دزفول و سراب آرام گرفت؛ گویی قسمت‌هایی از وجودش همچون قطعاتی از یک پازل آسمانی، در دو مکان مختلف به هم پیوستند و انگار سرنوشت خواسته بود تا این شهید والامقام در دو مکان آرام گیرد.  
در شلوغی‌های روزمره مجالی پیدا شد تا اندکی در اختیار خلوتم باشم و برای یافتن آرامش راهی گلزار شهدای شهید آباد(نام قبرستانی در دزفول) شوم.همین که وارد گلزار شهدا شدم، نسیم سرد صبح، بوی عطر گلاب را به استقبال فرستاد و نور خورشید بر روی سنگ‌های سیاه و سفید گلزار شهدا نشسته بود و راه را روشن می‌کرد.اسامی حک شده روی سنگ مزارها را می‌خواندم و غرق در افکارم بودم که چند آرزوی ناکام به خاک سرد سپرده شد؟ قصه و روایت کدامشان خواندنی‌تر است؟ از سن‌وسال برخی هایشان خجالت‌زده می‌شدم، آخر بعضی‌هایشان به حساب و کتاب زندگی ما امروزی‌ها باید سر درس و مشقشان می‌نشستند و اصلا آن‌ها را چه به جنگ اما به حساب و کتاب غیرت و مردانگی هر کدام‌شان یک‌تنه یک لشکر را حریف بودند.در این‌میان ناگهان توجهم به سنگ مزاری عجیب و درعین‌حال جالب جلب شد؛ تخریبچی شهید سید مهدی چاوشی، سید دو مزاره!

آن روز سرد پاییزی

در هاج و واج چگونگی قصه‌اش بودم که تابلوی نصب شده بالای مزارش در جلوی چشمانم نقش بست تابلویی که از شرح ماجرا روایت کرده بود.در آن روز پاییزی سرد هنگامی‌که صدای انفجار در پادگان پیچید گویی زمان برای لحظه‌ای ایستاد و شهر درغم فرو رفت.چشم‌ها از آن‌چه می‌دیدند بهت‌زده بودند و همه بی‌اختیار به سمت شعله‌های وحشی آتش می‌دویدند. انگار هرچه می‌دویدند آتش دورتر و دورتر می‌شد. از میان جمعیتی که به سمت محل انفجار سرازیر بود هم‌رزمانش نامش را فریاد می‌زدند اما سیدمهدی از میان آتش و خاکستر راه آسمان را در پیش گرفته بود و هم‌سفر قافله عشاق شد.

منتهای آرزو

از فرزندان سراب آذربایجان شرقی بود و آرزویش عاقبتی همچون سیدالشهدا، سری جدا از پیکر بود تا آنجا که در فرازی از وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: بارالها! قیامت نزدیک است و من گنه‌کار و بی‌چیز و دست خالی. خداوندا! این چند روز عمر مرا با برکت گردان و خدمتم را، خدمت به دین اسلام قرار ده.خداوندا خوش دارم که همچون امام حسین(ع) سر از تنم جدا باشد و این منتهای آرزوی من است.
چهار آذر ماه سال ۶۳ بود که بعد از اقامه نماز صبح و آن مناجات خالصانه‌اش، با زبان روزه راهی سنگر تسلیحات شد، مدتی نمی‌گذرد که کانتینر حاوی مهمات منفجر می‌شود و پیکر پاک سید مهدی قطعه‌ قطعه می‌شود و در بیان‌های اطراف پراکنده.با پیچدن خبر شهادت سید مهدی و بدن اربا ارباش، بغض گلوی رزمندگان چهره‌ای از سکوت به خود گرفته بود، سکوت مرگباری که فریادهای خاموش شده را فریاد می‌زد.دقیقه‌ها و ساعت‌های روز انگار در آن انفجار جان داده بودند و تاریکی شب بر قلب‌ها نشسته بود و همه پادگان ناله‌ی، گلمیشوخ ای شیعه لر شام غریبانیه بیز. ( شعری که در روز عاشورا توسط آذری زبان‌ها خوانده می‌شود. ای شیعیان ما برای شام غریبان آمدیم)

راز

مجتبی اسماعیلی که از پیشکسوتان گردان تخریب لشکر عاشوراست نقل کرده است که تکه‌هایی از جسم پاره پاره سید مهدی توسط همرزمان گردآوری می‌شود و به زادگاهش سراب منتقل شدند اما آنجا داستان بر قلب‌ها آتش می‌زند که خواهر و مادر شهید که از جریان پیکر سید بی‌خبر بودند، اصرار داشتند تا برای آخرین بار صورت او را ببینند. بالاخره رییس بنیاد شهید وقت سراب برای جمع حاضر شروع به صحبت کرد. و آرام آرام خانواده‌ی شهید را متوجه موضوع کرد.او گفت خواهر و مادر شهید اصرار می‌کنند تا اجازه بگیرند دستان شهید را ببوسند، من از خواهر شهید عذر می‌خواهم، چون برادرش مثل حضرت ابوالفضل(ع) دست در بدن ندارد. مادر شهید می‌خواهد صورت پسرش را ببیند من از مادر شهید عذر می‌خواهم چون پسرش همچون مولایش حسین(ع) سر در بدن ندارد.راز دو مزاره بودن سید آنجاست که هنوز مراسم چهلم شهید در شهر سراب برگزار نشده بود که قطعات دیگری از پیکر شهید که در تفحص قبلی از چشم دوستانش پنهان مانده بود پیدا و در گلزار شهدای شهید آباد دزفول در جوار قطعه دست و پاهای شهدای حملات ناجوانمردانه موشکی رژیم بعثی عراق، غریبانه دفن می‌گردد.

پیکر هزار قطعه

پیکر هزار قطعه سید مهدی در دزفول و سراب آرام گرفت؛ گویی قسمت‌هایی از وجودش همچون قطعاتی از یک پازل آسمانی، در دو مکان مختلف به هم پیوستند و انگار سرنوشت خواسته بود تا این شهید والامقام همچون مولایش حسین(ع) در دو مکان آرام گیرد. این شباهت عجیب میان سید مهدی و سیدالشهدا، حکایت از عشق و ایثاری دارد که در طول تاریخ تکرار شده است. عشق به وطن، ایثارگری و شهادت، ارزش‌هایی هستند که هرگز کهنه نمی‌شوند و الهام‌بخش نسل‌های آینده خواهند بود.دزفولی‌ها سال‌هاست که با آغوش باز این غریب قطعه دو شهیدآباد را پذیرفتند و او را فرزند این خاک و دیار می‌دانند. دزفول و سراب، هر دو به خود می‌بالند که چنین فرزندی را در دامان خود پرورده‌اند و در خاک خود به آغوش کشیده‌اند تا با جوشش خونش جوانه‌های غیرت و ایثار در جان نسل‌ جوان سبز شوند و تنومند بمانند.یاد و نام شهید چاوشی، همیشه در دل‌ها زنده خواهد ماند.
مرجع / فـارس
:
:
:
آخرین اخبار