تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۱
کد خبر: ۲۹۶۲۷۵
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
شانزده کیلومتری رود فرات
آن‌ جاست. شانزده کیلومتریِ رود فرات. نزدیک‌ترین نقطه‌ جغرافیایی عراق به آب. دست‌نخورده. بکر. گرم. خاک‌آلود. تن‌اش هنوز عطر خون‌های دهم محرم سال شصت و یکم هجری قمری را می‌دهد.


 آن‌ جاست. شانزده کیلومتریِ رود فرات. نزدیک‌ترین نقطه‌ جغرافیایی عراق به آب. دست‌نخورده. بکر. گرم. خاک‌آلود. تن‌اش هنوز عطر خون‌های دهم محرم سال شصت و یکم هجری قمری را می‌دهد. باور می‌کنی؟ باور می‌کنی هنوز توی سینه‌اش خون دلمه بسته باشد؟ باور می‌کنی هنوز گوش‌هایش پر باشد از زجه‌ی زنان بچه مُرده؟ باور می‌کنی شرط میهمان‌اش شدن، نخندیدنِ لب‌هاست؟ماتم‌زده را چه به شادی. ماتم مثل دسته‌ی ملخ‌های وحشی هجوم آورده و زده به زیر و بمِ این شانزده کیلومتری فرات. ماتم آمده و طوری در هم و بر هم کوبیدتش که نفس در رگ‌هایش پینه بسته و غم در گلویش غده شده!


می‌بینی‌اش؟ خودت را از بین جمعیت کمی که بکشی بالا، می‌بینی‌اش. فراخ است. گسترده. صاف. انگار که آغوشش به عمق کهکشان است و به عرض آسمان! همه، جا می‌گیرند توی بغل‌اش! آه بغل‌اش! از بعدِ افتادن ماه و خورشید و هفتاد و دو ستاره توی بغل‌اش، شُهره‌ی آفاق شد. یک تکه زمینِ تب‌دارِ لم یزرعِ بدقواره بود در شانزده کیلومتریِ رود فرات اما ماه و خورشید و هفتاد دو ستاره توی بغل‌اش با خون، کفن شدند و او، یک شبه آسمان شد و از فرش به عرش رسید.خاصیت خون را می‌بینی؟ جان می‌دهد. زنده می‌کند. بزرگی می‌بخشد. و از زمین فراموش شده‌ی در شانزده کیلومتری رود فرات، «کرب‌وبلا» می‌سازد. و بیابان «طَف» می‌شود قتل‌گاه حسین (ع). نامش پیش از کربلا، طَف بود؛ یعنی سرزمین مُشرف به آب. یعنی آن‌جایی که آب هست اما سهم گلوی حسین (ع) نمی‌شود چون شیاطین بر دامان پاک فرات دهن زده‌اند و ناپاک شده!


آه، آن‌ جاست. همان جا. دقیقا همان جا که باید باشد. سرزمین خدایان را می‌گویم! به قول «شیخ محمدباقر مدرس»، کربلا ترکیبی است از دو واژه‌ی آرامی، یعنی «کَرب» به معنای معبد یا حرم، و «ایلا» به معنای خدایان! تو گویی آرامیان، سال‌ها پیش از چکیدن خون خورشید، این قتل‌گاه را به حرم خدایان نام گذاشته‌اند تا جریان خون، راهش را پیوسته و سزاوار، در این خاک و بقعه‌ی مبارکه پیدا کند. این زمین، این کرب‌ و ایلا، این حرم خدایان، این شانزده کیلومتری فرات، کِششی دارد جهانی، که تمام کائنات برای قدم گذاشتن روی خاک‌اش در کوشش‌اند. فرا می‌خوانَد. صدا می‌زند. حنجره‌ای دارد به عمق حنجره‌ی حیدریِ عباس (ع) بر آستانه‌ی تکه تکه شدن تن و شرحه شرحه شدن جان. دیده‌ایی طی یک روز هفتاد و دو خدا را سر بِبُرند؟ چشم‌هایت را ببند و به کرب و ایلا بیا. هنوز کوبیدن سُم اسب‌های حرام‌زادگانِ مُنَقَّب بر روی سینه‌ی خورشید، عطر یاس می‌پَراکَنَد. سُم‌هایی فرو رفته در سینه‌ی شکسته‌ی خورشید آن هم تنها به جُرم نور!

در این شانزده کیلومتری فرات، دنیا، هر آنچه از رنج که باید، به حسین (ع)، به آن عزیزکرده‌ی خدا و پیام‌بر خدا (ص) نشان داده. رنجی در پی رنج. خونی در پی خون. و آهی در پی آه. بی‌آنکه برای خورشیدِ نی‌نوا، ماه و ستاره‌ای مانده باشد. بی‌آنکه جوان‌مردی قدم تند کند برای کشیدن خنجر شیطان از دست بُزمچه‌هایش. آن روز، دهم‌ محرم، سال شصت و یکم هجری، در کرب‌وبلا کدامین تعریف را یارای شرح آن واقعه است؟ کدامین کلمه را طاقت به جمله کشیدن بار آن حجم از اندوه فرو خورده است؟ و کدامین دست را قدرت نوشتن از فرومایه‌گی انسان‌هایی حیوان‌نما است آن‌گاه که انسانی والا را تنها با تهمت حقیقت به صُلابه می‌کشند؟

آن جاست. شانزده کیلومتری رود فرات. کربلا را می‌گویم. باید بروی و در آن ذوب شوی برای فهمیدن حسین (ع). باید بروی و یک مُشت از خاک همچنان خون‌آلودش را بو بکشی تا رازهای نامکشوف بر تو عیان شود. باید بروی و در شانزده کیلومتری رود فرات یک تنه بایستی به یاد حسین (ع). باید بروی. به آن جا. و کسی چه می‌داند تو آن جا چه پیدا خواهی کرد... .

مرجع / فـارس
:
:
:
آخرین اخبار