حنان سالمی: «به کدامین گناه کشته شد؟» فاطمه (س) را میگویم. به جرم دفاع از محبوباش علی (ع)؟ آه؛ علی، علی، علی؛ ای صبورترین رودخانه کرامت، ای استوارترین کوه ایمان و ای درخشانترین و برندهترین شمشیری که برای خدا کشیده شد؛ تاوان پشت تو ایستادن، صورت سیلی خورده و پهلوی شکسته است؟
پس عاشقی را به تماشا بنشین، و ببین که فاطمه (س) چگونه تاوان عشقاش را در مدینه میدهد؛ پشت درِ به آتش سوخته خانهاش و در حالی که نام مبارک تو را با خودش زمزمه میکند ای کرار!
میبینی علی (ع)؟ میبینی که چگونه یک زن میتواند درهای خیبرِ نفاق را با خطبهاش از جا بکند؟ میبینی چطور کلماتش، ذوالفقار تو میشود برای بریدن سر مَرحبهایی که چشم دیدن حق را ندارند؟ گاهی قامت صبر یک زن، حتی از کوههای حجاز هم بلندتر میشود و نامردها برای لرزاندناش بر در لگد میزنند، گویی که او را نمیشناسند و بمیرم که تو باید سکوت کنی!
اما فاطمه (س) سکوت نمیکند؛ زن، اگر عاشق شد هیچ اما و اگری جلودارش نیست؛ حتی اگر چادرش خاکی باشد و پهلویش شکسته! لب به سخن میگشاید و میگوید که کیست. میگوید و خانههای آرام مکه و مدینه را بر سرشان آوار میکند: «اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز میگویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید میدانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادرِ پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.»