حنان سالمی: زندگی دقیقا از همانجایی کسلکننده میشود که ما آدمها میترسیم پایمان را از گلیممان کمی درازتر کنیم! که هر روزمان میشود تکرار دیروز و با خودمان میگوییم حتما تقدیر همین بوده است! اما یک آقا معلم اهوازی و بچههایش، با عوض کردنِ سنتِ «کاری از دستم برنمیآید»، کاری میکند کارستان.
محمدحسین ارجمندنیا، نه مدیر است و نه آقازاده. او فقط و فقط یک معلم پرورشیست در دبستانِ ادبستان اهواز، اما یک روز بیدار میشود و تصمیم میگیرد توقعش از خودش و بچهها بالاتر برود، که یک کاری کنند امروزشان با دیروزشان خیلی فرق داشته باشد، که برای روز غدیر امسال، به جای عیدی گرفتن، آنها به مولا عیدی بدهند! یک عیدی قشنگ و شیرین و دلچسب. آنچه در ادامه میخوانید ماجرای جذاب عیدی این آقا معلم و بچههاست.
فارس: بگذارید مثل خیلی از مسؤولینِ مخالف این نوع کارها سرتان غر بزنم: «بهتر نبود به جای این بپر بپرها، به بچهها درس و مشق یاد میدادید؟»
ارجمندنیا: آموزش باید در خدمت تربیت باشد. قرار نیست اگر میخواهیم انسانی را تربیت کنیم تنها به بُعد علمی او توجه کنیم. خلقت هر انسانی به این صورت است که ابعاد متعددی دارد پس اگر میخواهیم یک انسان کامل و به درد بخور برای جامعه تربیت کنیم، علاوه بر جنبههای آموزشی، جنبههای دیگر و به ویژه پرورشی را برای کار با آن فرد باید در نظر بگیریم.
خب چه کاری بود آقای ارجمندنیا؟ با همان سرودی که از دهه پنجاه تا الآن توی مدارسمان اجرا میشود کار فرهنگی میکردید و تمام! چرا خودتان را به دردسر انداختید؟
ارجمندنیا: مشکل همینجاست که همیشه درگیر کلیشه و تکراریم. یک نفر آمد، در زمان خودش ایدهای داد، آیا باید روی همان ایده متوقف بشویم؟ اینطور که دیگر رشد، مفهوم و معنایش را از دست میدهد.
در مدرسه ما یک گروه سرود سابقهدار داریم، یعنی شاید بتوان گفت یکی از اولین گروههای سرودی هست که در سطح شهر اهواز راهاندازی شده است، آن هم با همین بچههای دبستانی و کلاس چهارم و پنجم و ششمی و این بچههای کوچک تا به امروز توانستهاند کارهای بزرگی را تولید و اجرا کنند اما کافی نبود چون فقط تعداد محدودی از بچهها با آن درگیر میشدند.
برای کار آخرمان که با موضوع عید غدیر بود، تصمیم گرفتم گروهمان را از حالت سیزده چهارده نفرهاش خارج کنم و دانشآموزان بیشتری را درگیر کنم تا بچههای دیگر هم فرصت مشارکت فعال داشته باشند. شاید شما هم دوران مدرسه خاطرتان باشد، اعضای گروه سرود همیشه فقط بچههای خوشتیپ و خوشصدا بودند و بقیهی دانشآموزان هیچ سهمی نداشتند و همین موضوع چقدر گرههای روحی ایجاد میکرد.
فارس: پس تصمیم گرفتید فارغ از تیپ و صدا و قیافه، همه بچهها را پای کار بیاورید
ارجمندنیا: بله. همه بچههایی که دلشان خواست. از مجموع دانشآموزان ما، صد و ده نفر اعلام آمادگی کردند که از نظر تعداد، بزرگترین گروه سرود استان خوزستان را تشکیل دادند و یک نماهنگ تولید کردند.
فارس: اما کسی از شما به عنوان معلم پرورشی و حتی از این بچهها توقعی نداشت
ارجمندنیا: در شرایطی که شما هم اشاره داشتید، کسی توقعی از این بچههای کم سن و سال ندارد، اما از نظر من اینطور نبود و نیست و همین بچههای کوچک، کارهای بسیار بزرگتری را میتوانند انجام بدهند. اصلا طوریاند که توقعها میتواند یک مقدار نسبت به آنها بالاتر برود. بچهها کارهای بزرگ را از الآن باید تجربه کنند تا انشالله در آینده اثرگذارتر باشند.
هرچند، بله، متاسفانه کسی از معلم پرورشی هم اینچنین توقعی ندارد و نقد جدیای که به آموزش و پرورش وارد است این میباشد که معمولا بدین صورت است که معاونین پرورشی شاید خیلی نتوانند کارهای خاصی را انجام بدهند و کارهایشان به پاسخ دادن بخشنامهها خلاصه میشود اما در واقعیت یک معلم پرورشی میتواند مرکز ثقل یک مدرسه باشد، میتواند نقطه اتصال بچهها به یکدیگر باشد، اصلا نیاز است که انتظارات از معلم پرورشی بالاتر برود.
اینکه فعالیتهای معلم پرورشی را منحصر به بزرگداشت مراسم مذهبی و تقویمی کنیم کار خوبیست اما طبیعتا کامل نیست و به نظر من اصلِ کار معلم پرورشی در عصر ما این است که کارهای بزرگ رسانهای و با مشارکت خود بچهها انجام بدهد.
درست مثل کار زیبای شما
ارجمندنیا: ما از حدود سه ماه قبل تصمیم گرفتیم نماهنگ «خنده دریا» را با حضور دانشآموزان دختر و پسرمان تولید کنیم. خب یک اطلاعیه طراحی کردیم و بین بچهها پخش شد و ثبتنامها را انجام دادیم اما نکته جالب اینجاست که اطلاعیه در فضای مجازی و بیرون از مدرسه هم دست به دست شد و تماسهای ما تازه شروع شده بود. خیلی از دانشآموزان بقیه مدارس، چون کار برایشان تازگی داشت علاقهمند شده بودند که خودشان هم بخشی از این نماهنگ باشند.
پس بچهها خیلی هوای کار را داشتند و حس و حالشان خوب بود
ارجمندنیا: واقعا حس و حال بچهها در حین ضبط کار خیلی خوب بود و حتی خانوادهها بازخوردهای خوبی داشتند. یادم میآید یکی از خانوادهها در روزهای ضبط آمد و کلی تشکر کرد و گفت: «از وقتی که بچهام را برای مشارکت در تولید نماهنگ اسمنویسی کردم دیگر سراغ آهنگهای قبلیاش نرفته و الآن خیالمان راحتتر است که محتوای نامناسب نمیشنود.»
خب خیلی از خانوادهها ابراز خوشحالی میکردند که بچههایشان به جای محتواهای نامناسب، ذکر و نام امیرالمومنین (ع) را زمزمه میکنند و همین انرژی ما را دو چندان و برای ادامه کار، مصممترمان میکرد.
با توجه به اینکه تجربه اولتان بود، کنترل صد و ده تا بچه سخت نبود؟
ارجمندنیا: در مجموع کار سختی بود، چون سه ماه و با سنین مختلف باید تکرار حرکات و اجرای سرود را جلوی دوربین کار میکردیم. بچههای هفت تا دوازده ساله در گروه حضور داشتند. حقیقتا چالشهای زیادی را در این سه ماه تجربه کردیم اما شیرینی بچهها باعث شد که بتوانیم با قدرت بیشتری ادامه دهیم.
خاطرات که بسیار زیاد است. بالاخره همراهی با صد و ده دانشآموز با آن فطرت تمیز و پاکشان قطعا خاطرات خاص و دلنشینی دارد. اما این را هم نمیتوان نادیده گرفت که منظم کردن صد و ده تا بچه، آن هم در تیر ماه گرم اهواز خیلی کار دشواری است. برای ضبط به یک پارک رفتیم. گرم بود اما بچهها آنقدر اشتیاق داشتند و آنقدر با هم بستنی خوردیم و شیطنتهایشان بامزه بود که کمتر گرما را حس میکردیم.
از مسؤولین هم کسی سراغتان آمد؟ بالاخره شما نه تهیهکنندهاید و نه کارگردان اما کار بزرگی برای آموزش و پرورش بچهها همراستا با جهانِ رسانهای انجام دادید
ارجمندنیا: نماهنگ تولید شد. عیدی بچهها به مولا. موسیقیای که میتوانند بشنوند و با افتخار بگویند کار خودشان است. این واقعا برای من و بچهها لذتبخش و کافی است. اما خب، در روز ضبط هم چند نفر از مسؤولین آموزش و پروش برای دیدن کار آمدند. هم خوشحال شدند و هم متعجب و تقاضا کردند که این روش جدید سرود خواندن رسانهای را به دیگر مدارس خوزستان منتقل کنیم و به نظرم این یعنی، تا اینجای کار توانستیم نشان بدهیم که از معلم پرورشی و بچههایش باید توقعهای بیشتری داشت. درست نمیگویم خانم؟ نظر شما چیست؟