دلنوشته - حسن سعیدی - روزنامه نگار:
اکبر جان! ۷ روز است که همکاران و دوستداران ات در خطه خوز و زاگرس در نبودت رخت سیاه بر تن کرده اند.
ای
بزرگ مرد که روح ات به وسعت زاگرس بود و هست و خواهد بود؛ آیین جوانمردی،
مهربانی و فداکاری ات روحی تازه در ما دمیده بود و گشاده دستی ات هم میراثی
بود که کارون همیشه جاری در سینه داشت..
شیر زاگرس! قطار یادداشت هایت
را در دهه ۸۰ و ۹۰ همگان به یاد دارند که چگونه سینه مشکل ها و محرومیت ها
را می شکافت و به سوی دستگاه های اجرایی پیش می رفت...
مرد بزرگ! چه
زیبا در اوج نوجوانی و جوانی رسم امام علی "ع " را مشق می کردی و همچون
شیر مردان این سرزمین در وادی های مختلف حضوری موثر داشتی که تا ابد در ذهن
همگان برجای خواهد ماند.
حاج اکبر لیموچی! اگرچه جسم بی جانت در دامان
پر مهر زاگرس به خواب رفته است و کارون همیشه بیدار نامت را زمزمه می کند؛
اما ازخودگذشتگی ها و خوش مرامی ات در جان تک تک روزنامه نگاران این دیار،
جاری شده است و راه مردانگی و مردمی بودن ات ادامه دارد.
مرد بزرگ! به
یقین پرچمی که برافراشتی تا قرن ها نام اکبر را به اهتزار در خواهد آورد؛
چرا که نام و مرام ات در روح و افکار ما جاری است.
روحت شاد و یادت تا ابد جاودان.