چندي پيش گزارشي از نقاش کوچکي را در خبرگزاري ها و روزنامه ها خوانديم.
گزارشي از حديث صنوبر، دختر 10 ساله اي که از ميان 26 کشور جهان و از بين
بيش از 11 هزار اثر هنري، نقاشي او برگزيده شد. حدود دو ماه از خبر کسب
مقام حديث در مسابقه بين المللي بلاروس مي گذرد و دريغ از هر گونه تقدير از
اين دختر هنرمندي که باعث افتخار کشور شد.
حدیث صنوبر آخرین نقاشی اش را که کشید دور شد دیگر از فضای نقاشی؛ هنری که
دوستش داشت و البته استعدادش را. حدیث 10 ساله در مسابقه نقاشی بلاروس
شرکت کرد و خبر آن مدتي است روي سايت کانون پرورش فکری خوزستان منتشر شد.
حالا دیگر نام صنوبر را خیلی ها شنیده اند؛ اما خودش را نديده اند. ما
دیدیم؛ خودش را، محل زندگی اش را. حدیث اگر جای دیگری بود حتما بیشتر دیده
می شد. این سکوت بی رنگ خوزستان، حدیث را هم در خود بلعید.
شايد به همين خاطر است که بسياري از دوستان ما مي گفتند و مي گويند که
گرفتاري هاي زندگي، غم نان، شرايط نا مناسب و دغدغه هاي بي شمار، آنها را
از کار هنري و نوشتن باز مي داشته يا باز مي دارد. و ما بارها و بارها
شنيده ايم که اين حکايت انساني است که گرفتار تمام بندها و سختي ها شده؛
اما از لحاظ فراغتي که مي تواند از آن به بهترين شيوه استفاده کند دور
مانده اند.
مشارکت هنري بي شک نمي تواند گرفتاري هاي مالي، مادي، غير مادي، احساسي و ... ما را حل کند. اما مي تواند به تحمل آنها کمک کند.
فراموش نکنيم که بزرگترين آثار خلاقيت بشري، در سخت ترين شرايط مادي توليد
شده اند. زندگي کساني چون وان گوگ را بياد بياوريم که امروز هر کدام از
تابلوهايش صدها ميليون دلار قيمت دارند اما در زمان حياتش کسي حاضر نبود در
برابر آنها يک بشقاب غذاي گرم به او بدهد. موتسارت که در فقر و تنگدستي و
در بي تفاوتي مردم وين نسبت به موسيقي اش و روي برگرداني همسرش که عشق بزرگ
زندگي اش بود، در جواني از دست رفت. اما ميراث بي مانندي از خود براي
جهانيان بر جاي گذاشت، از بزرگان ادب شرق سعدي، ابونواس، حافظ، المتنبي و
فردوسي گرفته تا بهار و ... که همه چيزمان از آنها است و مديون آنها هستيم.
اما همه آنان در بدترين شرايط، زندگي خود را سر کردند و به پايان رساندند و
در واقع به دست مردماني نا آگاه از ادب و هنر از ميان رفتند.
بسيار شنيده ام که گاه دوستان و دانشجويان و... افسوس مي خورند که چرا به
سوي هنر و کارهاي هنري آمده اند غافل از اينکه اگر فعاليتي بتواند جهان
امروز را متحول کند همين هنر است.
حدیث قصه های لالایی مادرش را به تصویر کشیده بود. نقاشي حديث آينه تمام
نمايه زندگي و هنر ديارش بود. نقاشی او تراوشی از فرهنگ بود. او به واسطه
نقاشی اش بسیاری از مولفه های فرهنگی هنری جامعه ما را توانست با دستانی
ظریف و رنگ هایی ساده به جهانیان معرفی کند و بايد از او آموخت.
جا دارد که در باب آموختن از کوچکترها سخن محمود درويش شاعر بزرگ فلسطيني
را به ياد بياريم زماني که از او درباره اشعار جوانان پرسيدند و او با
تواضعي بي مانند گفت: شعرهاي جوانان را با علاقه مي خوانم و چيزهاي زيادي
از آنها ياد مي گيرم.
حال چه کسي است که از نقاشي حديث ياد بگيرد؟ چه بسا بلاروسي ها و يا هزاران نقاش از 26 کشور جهان از حديث ياد گرفته باشند.
باز هم بايد گفت که هنر اگر چه مشکلات زندگي مادي را هم اکنون نمي تواند حل
کند اما مي تواند مرهمي کوچک ولو بر اين دردهاي روزگار ما باشد و تنها هنر
است که آينده و افقي زيبا براي جامعه ما مي سازد.