محمد امیری در وبلاگ
گتوند شهر فراموش شده نوشت:
در شمال شهر گتوند و در کمر کش کوه طبلخانه (سمت شمال غربی سد تنظیمی)تعدادی اتاقهای غار مانند وجود دارد که در اصطلاح عوام به «خرفخانه» معروف هستند. تا سالها پیش کمتر کسی فکر می کرد که وجوداین اتاقک ها ممکن است منشأ اعتقادی داشته باشد.
شایعه ی رایج این بود که عشایر در هنگام کوچ تابستانی بدلیل سختی راه و زحمت بسیار نمی توانستند افراد سالخورده را به همراه داشته باشند.بنابراین آنها را با اندک توشه ای در این اتاقک ها می گذاشتند و کوچ می کردند.این افراد نیز پس از تمام شدن آب و خوراک، منتظر مرگ می نشستند. پس از مرگ و پوسیده شدن،استخوان های آنها برجای می ماندند. با تأسف باید بیان کرد که این تفکر تا کنون نیز در جامعه طرفدارانی دارد . برای اثبات بی پایه بودن این دیدگاه لازم است موضوع جامعه شناسی ایلی وعشایری مد نظر قرار گیرد. یکی از دلایل شکل گیری عشیره وابستگی های نسبی و احیاناً سببی بوده است. این امر به تداوم همبستگی و لزوم مقابله با دشمنان و جلوگیری از خیانت به آرمان های عشیره بسیار کمک می کرد. یکی از ویژگی های درون عشیره ای رعایت سلسله مراتب اجتماعی بوده و هست . پدر و مادر به عنوان بزرگان یک خانواده بسیار مورد احترام بوده اند.این احترام گذشته از جنبه ی اخلاقی، به عنوان یک وظیفه و دین قابل بحث و رعایت بوده است. نه تنها پدر و مادر بلکه سایر بستگان مانند(عمو،عمه،دائی،خاله، پدربزرگ،مادربزرگ و...) نیز به همین مصداق قابل احترام بودند. همه می دانند در میان عشایر بزرگداشت مرگ والدین و بستگان از اهمیت بالایی برخوردار است.داستان برگزاری مراسم سوگواری و سنت های مربوط به آن موضوع نوشتاری دیگر است و زمانی دیگر. این احترام و بزرگداشت ها حکایت از عاطفه ی بسیار بالای موجود در میان افراد یک خانواده می نماید. با این توضیح، این پرسش قابل طرح است که چگونه می شود فرد یا افرادی با ویژگی های گفته شده در بالا، والدین خود را اینگونه بی رحمانه در سینه ی کوه رها کرده تا بمیرند وآنگاه خود با فراغ بال به زندگی ادامه دهند. این روش با کدام عرف و کدام عقیده ی دینی سازگار بوده است؟ اگر تمدن ایلام باستان را که مردم گتوند زمانی جزئی از آن بوده اند در نظر بگیریم می بینیم در این جامعه،مادر از چنان جایگاه والایی برخوردار است که فرزند از او ارث می برد. اگر جامعه ی آریایی را که باز هم گتوند بخشی از آن بوده و ویژگی های آن را به ارث برده است بررسی کنیم می بینیم پدر در رأس خانواده قرار گرفته و به لحاظ اهمیت نقش وی،وظایف مهمی مانند نگهداری از آتش خانواده، حفظ نژاد ونسب خانواده ودفاع از خانواده به او واگذار شده است. در بررسی روابط خانوادگی در یک جامعه ی اسلامی نیز مشاهده می شود که چه از دیدگاه قرآن و چه سیره ی عملی پیامبر و ائمه ی معصومین و همچنین روایات و احادیث، احترام به والدین بر فرزندان واجب شده وحتی پس از مرگ آنها،فرزندانشان دارای تکالیفی نسبت به آنها هستند. این احترام و بزرگداشت ها به صورت های مختلف و متعدد در ادبیات قدیم و جدید ایران نیز منعکس شده است. با این استدلال ها می توان نظریه ی رایج عوامانه را رد کرد. اما حقیقت چه بوده است؟ این نوع اتاقک ها یا به تعبیر تاریخی آن «گور دخمه ها» و استودانها(محل جمع آوری استخوانها) در نقاط مختلف کشور ما از جمله درآذربایجان غربی،همدان و کرمانشاه،تخت جمشید و نقش رستم، کوههای چهارمحال وبختیاری موجود است. در خوزستان نیز در گتوند،شوشتر،رامهرمز ومسجد سلیمان وشاید جاهای دیگر نمونه هایی از این اتاقک ها با اندک تفاوت هایی وجود دارد. منابع تاریخی تا کنون اینگونه بیان کرده اندکه قبیله ی ماد(یکی از قبایل آریایی ساکن غرب کوههای زاگرس) برای دفن مردگان خود به شیوه ی دیگر اقوام رفتار نمی کرد. زیرا در مذهب مغان که مادها پیرو آن بودندخاک نمی بایستی آلوده ی مردار شود. بنابراین مردگان خود را در معرض هوا می گذاشتند تا پرندگان لاشخور گوشت وپوست آن را بخورند.پس از مدتی استخوان های خشک شده ی آنها را جمع آوری کرده و در این دخمه ها می گذاشتند. البته روایات متفاوت است و برخی اعتقاد دارند که اصل جسد را در استودان ها می گذاشتند و در همانجا می پوسید و استخوان ها باقی می ماند.این رسم دینی و اجتماعی همچنان ادامه داشت و زرتشتیان نیز که عناصر چهارگانه ی آب،آتش، باد وخاک را مقدس می پنداشتند،آن را پذیرفتند.اینجاست که می بینیم وجود گوردخمه ها نشانی از وجود آداب دینی آریایی بویژه زرتشتی در برخی مناطق کشور است. نگارنده در تعطیلات نوروز1388 خورشیدی از درون این گوردخمه ها بازدید کرد وحاصل آن،عکس هایی است که به پیوست این نوشتارآمده وشاهد زنده ای است برای کسب آگاهی بیشتر و البته کنجکاوی و پژوهش دقیق تردر مورد حقیقت این موضوع تاریخی.