تاریخ انتشار: ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۲:۳۵
کد خبر: ۱۸۱۵۶
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره

دوستان بخوانند و بدانند

محمد مالی
یکم:

در طول پانزده سال گذشته،همواره در متن حوادث و وقایع عرصه های رسانه ای،سیاسی و فرهنگی استان حضور داشته ام.این فرصتِ مغتنم حضور زیر پوست سیاست و فرهنگ استان،امکان رصد حوادثی را به این قلم بخشید که تو گویی «سِرِّ مگویی» را در جان اندیشه ام به ودیعه گذارده است.شوربختانه اما اعتراف می کنم حتی یک بار تن به افشاگری به اصطلاح ژورنالیستی آن نداده ام.
یعنی راوی «سِرِّ مگوی» نبودم و راستی چنین حجابی را همواره خوش داشته ام چرا که «محرمیت»،ضامن «امنیت» حضور توست به عنوان روزنامه نگاری که چراغ به دست در زیرزمین های تودرتوی و نمور سیاست و فرهنگ جنوب؛کشف حقیقت را پی می گیری.در این نوشتار نیز البته بر همان رویه پانزده سال گذشته ام.افشاگری نخواهم کرد اما چون همیشه از کیک زرد حقیقت،بی نصیب نیز نخواهم بود.

دوم:

معتقدم بخش مهمی از دلایل پیدایش اختلاس تلخ سه هزار میلیارد تومانی در جامعه خوزستانی؛آستانه تحمل پایین نقد پذیری و نگاه حذفی و دفعی به نقاد و نقد است.مافیای هزار سَر با لایه بندی عجیبی که به نمایش می گذارد با ابزارهای مختلفی که در دسترس دارد چنان عرصه را بر قلم های بیدار تنگ و سخت و تاریک می نماید که ناغافلانه قلم های مستقل زبان در کام می کشند و تیغ قلم را کند و بی اثر و نهایتاً خنثی می سازد.چنین قلمی وقتی بر لوح کاغذ حک می شود بی آنکه بخواهد یا بداند زمینه ساز استبدای خواهد شد که در بستر آن فساد به گونه ای گسترده و به وفور یافت می شود.
با پذیرش این معناست که سال هاست فریاد می زنم تنگیِ دایره نقد در جامعه خوزستانی به بسط سفره مافیای اقتصادی می انجامد.

سوم:

هفته گذشته روزنامه نگاری طناز از اراک با درج کاریکاتوری از یک نماینده مجلس به حکمی خبرسازمحکوم شد.این حکم بازتاب های بی شماری یافت و انتقادات فراوانی را متوجه شاکی این روزنامه نگار کرد.
در همین حوالی بود که از سوی گردانندگان ارجمند هفته نامه راوی خوزستان دعوت شدم تا در باب نمایندگی،وظایف و آسیب های احتمالی صفحه ای را قلمی کنم.با مصلحت سنجی بسیار چند صفحه ای نوشته و آن را ارائه دادم.پس از آن بود که محترمانه از من خواسته شد بخشی از نوشتار مزبور را اصلاح و حذف نمایم.نشریه در نهایت وزانت به زیور نشر آراسته شد که در این روزهای قحط فعالیت حرفه ای رسانه ای در نوع خود قابل تقدیر و تحسین است.

چهارم:

آخرین سه شنبه اردیبهشت 91،تلخ تر از همیشه رقم خورد.باور نداشتم که زراعتکار،مرگ خود را تیتر کرد و بهار سبز در بهار به پاییز گرایید.راستی! «سیروس رادمنش» که خود نیز این سال ها سرود مرگ ناگزیرانه اش را نوشت درست می گفت که؛مرده چه می داند،تابوت بر دوش کیست.
تازه از شوشتر به اهواز رسیده بودم که یکی از دوستان هفته نامه راوی خوزستان در تماسی می گفت؛فلان نماینده!تماس گرفته و گفته مطلب فلانی اینجور بوده و اونجور.نمی دانم چرا اما ناخودآگاه حسّ کاریکاتوریست اراکی را پیدا کردم که چگونه ... نمی دانم چرا اما ناخودآگاه «سِرِّ مگویی» را به یاد آوردم که همواره از بیانش گریزان بودم و...نمی دانم چرا اما ناخودآگاه تنگیِ دایره نقد در جامعه خوزستانی را که به بسط سفره مافیای اقتصادی می انجامد را به خاطر آوردم و...

و اما پنجم:

رهبر فرزانه انقلاب در سخنان راهگشایی که در ابتدای سال جاری و در حرم رضوی بیان کردند ضمن توصیه به حرکت در چارچوب قانون و رعایت حرمت ها از بی اخلاقی رواج یافته در ساحت نوشتاری و سایبری انتقاد نمودند.اما نکته مهمی از چشم تیزبین رهبری پنهان نماند تا مگر برخی! فرصت طلبانه از فرمایشات خیراندیشانه و راهبردی آن مقام سوء استفاده نکنند.ایشان تاکید داشتند؛نکند بابهانه های واهی زبان جوانان شجاع و حزب اللهی در نیام رود و حتی تاکید کردند که از فرزندان انقلابی خود حمایت می کنند.بی گمان،فحوا و محتوای مستتر در عمق چنین سخنانی تایید نقد کاستی ها و اعتراض بر ناروایی هاست.

خطاب به برخی دوستان؛فروتنانه و مشفقانه می گویم:نگرانی از چیست؟چرا می خواهیم نویسندگان جوان و نقاد ما در محاق فرو روند؟رواج خودسانسوری آیا هدف غایی ماست؟و صدها پرسش کلیدی دیگر که نمی دانم شاید ادامه چنین واکنش هایی به طرح آنها انجامد.
:
:
:
آخرین اخبار