تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۰ - ۱۵:۰۷
کد خبر: ۱۳۶۰۹
تعداد نظرات: ۸ نظر
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره

قاسم ابن الحسن (ع) کربلای 5 شلمچه

غلامرضانجفی سولاری
او نقل شیرین هر مجلسمان بود . از خوشروئی و مزاح های بیادگار مانده اش در جبهه و مسجد روحیه می گرفتیم . هر جا می گذاشت شور و نشاط و عشق و دوستی بهمراهش بود .



آنقدر شادان و پر انرژی بود که هیچگاه فکر جدی درباره اش به ذهن خطور نمی کرد اما در جبهه نبرد جدی تر از همیشه بنظر می رسید و در حین انجام وظیفه به همه کمک میکرد .
شبی دلم خیلی گرفته بود و بعد از پست شبانه بازمی گشته و خوابم نمی برد مشغول قدم زدن بودم نزدیک اذان صبح بود که صدای زمزمه اش گوش جانم را نوازش داد .
به دنبال صدا گشتم او را دیدم که اشک پهنای صورت مهربانش را فرا گرفته بود و در حال خواندن نماز شب بود . باورم نمی شد اوکه برای نماز شب و عبادتهای خاص بچه ها ، سربه سر همه می گذاشت خودش نماز شب میخواند و هیچکس نبود تا سربه سرش بگذارد !
او نمونه کاملی از عشق و ایثار و صفا بود . او عاشق امام عزیزامت بود . در آخرین مصاحبه ای که قبل از عملیات کربلای 5 داشت گفت : هدفم از آمدن به جبهه یاری رساندن به امام عزیزمان است .
وقتی امضای یادگاری از او می گرفتی همیشه زیر امضایش حروف ش . آ . ا . ا ( شهید آینده اسلام انشاالله ) به چشم می خورد ! زیرا می دانست در کاروان یاران شهید جایگاهی دارد .
وداع سختی با هم داشتیم . برای خداحافظی و حضور در عملیات کربلای 5 به منزلمان آمد . من که هنوز در بستر مجروحیتهای عملیات کربلای 4 بودم و نمی توانستم شدت گریه ام را کنترل کنم ... شهرام تروخدا مراقب خودت باش . دلم راضی نمی شد او برود و من نتوانم او را همراهی کنم !
او که میدانست درد من چیست و دوباره شروع کرد به مزاحهای همیشگی دوست داشتنی اش . میگفت نگران نباش من کارهائی در جبهه می کنم که شهید نشوم ! هواسم هست نگران نباش .
باصدای گریه ها ، مادرم هم آمد . گفتم شهرام دارد برای عملیات می رود و من نمیتوانم ! مادر دست بدعا برداشت و همانند همیشه همه بچه های رزمنده را قلبا دعا کرد و برای سلامتی شهرام هم همینطور ... او رفت اما دل و جانم را با خود برد .
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود ...
در آن شب های وحشتناک عملیات کربلای 5 که از هر سو آتش گلوله ها بر زمین شلمچه می بارید او برای استراحت از پست شبانه به سنگری رفته و استراحت میکرد که صدای زوزه گلوله توپی بگوش رسید و سنگر بر سرش آوار شد .
حاج مهدی می گفت : هیچ وقت دست و پا زدن و جان دادن او را در زیر آوار سنگر فراموش نمی کنم ...
متاسفانه آنقدر آتشباری دشمن شدید بود که همسنگران نتوانستند او را یاری نموده و از زیر آوار سنگر خارج نمایند . با مظلومیت تمام زیر آوار سنگر ماند و آنقدر دست و پا زد تا به شهادت رسید .
آری او عزیز شیرین زبان بچه های مسجد ابالفضل (ع) شهید بلند مرتبه شهرام صفائی بود که به هنگام شهادت همچون حضرت قاسم ابن الحسن(ع) دست و پا زد و سربه زانوی مولایش اباعبدالله الحسین(ع) نهاد و رفت . . .
همیشه داغدارش ... منم
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست...
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۸
سیدمحمدکیهمایون
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۹:۴۲ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۵
0
1
روح مطهرش شاد باد ...
حسینی
|
UNITED KINGDOM
|
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۷
0
1
سلام واقعا شهیدشهرام صفائی این چنین بودند همه از ایشان خاطرات خوبی داریم ...
موسویان
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۰:۱۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۹
0
1
خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند
حسن زاده
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۱:۳۰ - ۱۳۹۰/۱۰/۳۰
0
1
سلام
روح شهیدان دفاع هشت ساله مان شاد . ممنون برادر نجفی که یاد شهید صفائی را در سالگرد شهادتش زنده کردید .
سالم غابشی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۴۳ - ۱۳۹۰/۱۰/۳۰
0
1
از بچه های مسجد ابالفضل ع کیان هستم واقعا آقای نجفی یاد شهدای مسجد را با خاطراتشان و یادشان شاد می کنند
آجرک الله و ممنون از خوز نیوز بخاطر این لطف بزرگ ...
غلامرضا شیرازی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۱:۲۶ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۲
0
1
روح همه شهدای جنگ شاد باد
سیدرامین موسوی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۲:۱۹ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۴
0
1
سلام تعبیر جالبی برای شهادتشان برگزیدید
حضرت قاسم ابن الحسن (ع) ...

روحشان قرین رحمت الهی
سالم غابشی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۳:۵۲ - ۱۳۹۰/۱۱/۱۲
0
1
شهید شهرام صفائی از شهدائیست که در مسجدمان یادش همیشه در یادهای همه است روح پاکش شاد باد
:
:
:
آخرین اخبار