وقتی صحبت از موتلفه اسلامی به میان می آید، ناخودآگاه فکر انسان با
شهدای این هیات، که امروز دیگر به یک حزب تمام عیار تشکیل تبدیل شده است
گره می خورد.
محمد نبی حبیبی که این روزها در کسوت دبیر کلی این حزب
قرار دارد پس از مدت زیادی فعالیت در عرصه سیاسی بدون شک حرف های برای گفتن
دارد، سخنانی که در بخش هایی بوی پختگی همراه احتیاط خاص سیاسی می دهد.
حبیبی
سعی می کند در مصاحبه با ما از همان آرمان های گذشته موتلفه دفاع کند و در
تمام طول گفت و گو هرجا بحث انتخابات به میان می آید، بدون استثنا بحث
تبعیت از روحانیت را مطرح می کند، چیزی که باید در عملکرد این حزب توسط
مردم مورد قضاوت قرار گیرد.
متن زیر حاصل گفت و گوی یک ساعت و نیمه خبرنگار مشرق با محمد نبی حبیبی دبیرکل حزب موتلفه اسلامی است:
باید دستاوردهای دولت و مجلس اصولگرا را برای جامعه تبیین کرد/ تفرق بین اصولگرایان نتیجه ای جز شکست ندارد
* به عنوان اولین سوال؛ آقای حبیبی شما مهمترین چالش اصولگرایان برای حضور در انتخابات و بهترین فرصت را چه میدانید؟
من
دو مقوله مهم را پیش پای اصولگرایان برای انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی
میبینم. یکی سیاه نمایی هایی که مخالفین جریان اصولگرایی حتی در مواقعی به
قیمت خدشهدار کردن انقلاب، علیه اصولگرایان انجام داده و انجام خواهند
داد.
دوم تفاوت سلیقه و نگاههای سیاسی که به طور طبیعی بین
اصولگرایان وجود دارد که البته این تفاوتها طبیعی است، ولی اگر این تفاوت
سلیقه مانع ارائه لیست واحد برای انتخابات مجلس شود به اصولگرایان لطمه
خواهد زد. اما فرصتهایی که هم اکنون با استفاده از این آنها میتوان به
مقابله با آن دو مشکلی که من اشاره کردم بپردازد، یکی تدوین دستاوردهای
اصولگرایان در مجلس و دولت و سایر دستاوردهایی که در سیاست خارجی و در
پیشرفت های علمی در این دوره حاصل شده است.
فرصت بعدی که میتواند
نگرانی از لیستهای متعدد را کاهش دهند ورود جامعتین به موضوع وحدت
اصولگرایان است. در این رابطه این توضیح را اشاره میکنم که وجود تفاوت
سلیقه حتی در بین اعضاء خانواده هم یک موضوع طبیعی است اما برای حفظ کیان
خانواده تفاوت سلیقهها را باید کنار گذاشت.
فرصتی با آمدن آیتالله
مهدوی وآیت الله یزدی برای اصولگرایان پیش آمده و یک محوریت مطمئن قابل
اتکاء فراهم شده که اگر فارغ از آن محوریت به دنبال فهرستهای واحد باشیم
احتمال موفقیت ما کم است. اما اگر با قبول این محوریت به دنبال نامزدهای
واحد برویم احتمال پیروزی بیشتر است.
من معتقدم در جریان اصولگرایی
هیچ فرد یا تشکلی نباید فارغ از این محوریت به فکر ارائه لیست یا اعمال
سلیقه خاصی باشد. تفرق بین اصولگرایان نتیجهای جز شکست رأی و احتمال
پیروزی رقبا ندارد و در انتخابات هشتم هم موارد قابل توجهی داریم که به
خاطر تعدد نامزدها، اصولگرایان رأی نیاوردند و در همان حوزه اصلاحطلبان به
خاطر وحدت با رأی کمتر از رای مطلق اصولگرایان رأی آوردند و وارد مجلس
شدند.
خیر دنیا و آخرت جبهه پایداری و سایر گروه ها در وحدت است
* شما فرمودید تفرق بین اصولگرایان، منظورتان چه کسانی بود؟
من
واقعاً در جوابم به هیچ تشکلی اشاره نداشته و ندارم، اما مثلاً در جبهه
پیروان خط امام و رهبری که 15 تشکل باهم هستند اساسنامه مشترک دارند و هر
هفته هم جلسه دارند و نظراتشان هم به هم نزدیک است، ممکن است در مواردی بین
همین 15 تشکل اختلاف سلیقههایی باشد، راه حل این موضوع در جبهه پیروان خط
امام و رهبری کاملاً مشخص است. وقتی موضوعی مطرح . سلایق مختلف هم بیان
میشود، بنا را بر رأی اکثریت میگذارند و مشکل حل میشود.
بنابراین
وقتی در جبههای مثل این جبهه با این سابقه طولانی احتمال اختلاف سلیقه
است به طور طبیعی بین سایر احزاب اصولگرا نیز این احتمال تفاوت سلیقه وجود
دارد. حالا که این احتمال هست وجود دارد، من معتقدم جبهه پایداری،
ایستادگی، پیروان و سایر تشکلهای اصولگرا، خیر دنیا و آخرتشان در وحدت و
رسیدن به نامزدهای واحد و لیستهای واحد است.
نباید به روحانیت به عنوان یک اهرم انتخاباتی نگاه کرد
* نقش بزرگان مثل آقای مهدوی و یزدی در این وحدت را چگونه توصیف میکنید؟ و مرکزیت ایشان توانسته تمامی گرو های اصولگرا را جذب کند؟
من
قبل از پاسخ به این سؤال شما موضوع مهمی را مطرح میکنم که مرتبط با سؤال
شماست. من ضرورت وحدت اصولگرایان را فقط یک ضرورت انتخاباتی و مقطعی تلقی
نمیکنم. معتقدم این ضرورت یک نیاز دائمی برای مجموع اصولگرایان است. اگر
دنبال بهترین اهرم برای تأمین این نیاز باشیم، من معتقدم این ضرورت منحصراً
با محوریت روحانیت امکان تحقق دارد. این جمله معروف هم از بنده است که؛ "
اصولگرای منهای روحانیت یعنی اصولگرایی منهای اصولگرایی" حالا در مقاطع
مختلف انقلاب ضرورتهای متعدد و متنوع پیش میآید. یکی از آن ضرورتها
انتخابات است.
بنابراین ضروریت، محوریت روحانیت را فقط برای
انتخابات ، نادرست میدانم، البته ما وقتی که این ضرورت دائمی را قبول
کردیم و پذیرفتیم که تحقق این ضروریت با محوریت روحانیت است، یکی از
مصادیقی هم که باید به آن برای این وحدت با محوریت روحانیت، توجه داشته
باشیم انتخابات است. ما به روحانیت به عنوان یک اهرم انتخاباتی نباید نگاه
نمی کنیم، بلکه این طیف را به عنوان سازمانی که با پیشتازی آنها انقلاب
پیروز شده است می شناسیم و یکی از عوامل ایجاد انقلاب را روحانیت می دانیم.
خیلی
جاها میگویم در یک موضوع وقتی به یک عامل "مُحدثه" توجه پیدا میکنیم
همان عامل چه بسا عامل "مبقیه" باشد. بنابراین محوریت روحانیت را که در رأس
آن ولی فقیه است را به عنوان محوریتی که حضورش در تمام مسائل انقلاب ضروری
است تلقی میکنم.
آمدن آیت الله مهدوی و آیت الله یزدی یعنی آمدن
جامعه روحانیت و مدرسین را باید در چهارچوب یک دایره وسیعی که ضرورت دائمی
اصولگرایان است تلقی کنیم. در انتخابات هم وقتی آن محوریت را پذیرفتیم همین
محوریت میتواند برای اصولگرایان در انتخابات به منظور رسیدن لیست های و
افراد واحد موثر باشد.
ما در مؤتلفه از حدود دو سال پیش در
بحثهایمان به این نتیجه رسیدم که سه موضوع را تعقیب کنیم. یکی محوریت
روحانیت. دوم؛ در سایه این محوریت وحدت اصولگرایان و سوم نیز با داشتن وحدت
رسیدن به افراد واحد در حوزههای انتخابیه. بنابراین وجود و حضور و
تأثیرگذاری آیتالله مهدوی کنی و آیت الله یزدی را برای اصولگرایان یک
موضوع حیاتی تلقی میکنم.
اصولگرایان لیست مشترک خواهند داد/ مشتاقیم دوستان جبهه پایداری به وحدت نزدیک شوند
* ارزیابی شما از رسیدن به وحدت زیر نظر جبهه متحد اصولگرایان چگونه است. آیا اصولگرایان در لیست به وحدت خواهند رسید.
در
حال حاضر بحث بین تشکلها برای نامزدها در کشور مطرح است، اما آنچه بنده
اطلاع دارم در مجموعه جبهه متحد اصولگرایان، راجع به نامزدها و افراد مورد
نظر برای انتخابات نهم تا الان هیچ بحثی صورت نگرفته است و اما همه این
مقدمات برای این است که در آن مقطعی که معرفی افراد ضرورت پیدا میکند ما
باید با وحدت و با محوریت روحانیت و به طور طبیعی به نامزدها و فهرستهای
واحد در حوزههای انتخابیه برسیم.
با روندی که تا کنون گذراندیم
احتمال رسیدن اصولگراین را به وحدت قوی می بینم و معتقدم آن دسته از
دوستانی که تا به حال این محوریت را نپذیرفتهاند به احتمال زیاد به جبهه
متحد می پیوندند. علاوه بر این احتمال امید خود من هم همین است. یعنی هم
مشتاق هستم و هم احتمال میدهم که این وحدت بین اکثریت قاطع اصولگرایان
تحقق پیدا کند و ما نهایتاً شاهد افراد و لیست واحد در انتخابات نهم مجلس
شورای اسلامی باشیم.
* شواهدی هم برای این موضوع دارید؟ چون ما در انتخابات مجلس هشتم هم شاهد ارائه برخی لیست های جداگانه بودیم.
من
هم مثل شما اطلاع دارم در همان زمان هم یک جبهه متحد اصولگرایان تشکیل شد و
یکی هم لیستی در تهران به عنوان اصولگرایان فراگیر و برخی از تشکلهای
دیگر ارائه دادند. اما آنجایی که بحث تشکل به میان آمد، پیروزی قاطع با
جبهه متحد اصولگرایان بود، یعنی بین 180 تا 200 نفر از کسانی که وارد مجلس
شدند یا در لیست جبهه متحد بودند و یا به دلیل قرابت فکری توسط جبهه حمایت
شدند.
با این مقدمه معتقد به احتمال فراوان رأیآوری فرد و
فهرستهایی هستم که در آینده از طرف جبهه متحد اصولگرایان معرفی میشوند،
البته اسم مجموعه اصولگرایانی که در غالب 8+7 فعالیت میکنند با همان نام
جبهه متحد اصولگرایان که در انتخابات مجلس هشتم شرکت کردند مشابه شده است.
باز
تکرار می کنم که هم مشتاق هستم و هم احتمال میدهم اکثریت قریب به اتفاق
دوستان، حتی دوستانمان در جبهه پایداری به وحدت با جبهه متحد نزدیک شوند.
عضویت نماینده لاریجانی و قالیباف در جبهه متحد بنابر پیشنهاد خود آنها نبود
*
برخی از تشکلات اصولگرا به ساز و کار 8+7 از ابتدا ایراد داشتند به عنوان
مثال به حضور برخی افراد مثل قالیباف و لاریجانی و باهنر ایراد داشتند. نظر
شما در مورد این ساز و کار چیست؟ و آیا رضایتبخش است یا خیر؟
اولاً
اجزاء 8+7 از طرف جامعتین تعیین شد. آقای لاریجانی به 8+7 اعلام نکردند که
من باید عضو باشم، فارغ از خواست یا پیشنهاد وی، خود آقایان تصمیم گرفتند
از لاریجانی، قالیباف، جبهه پیروان رهبری، رهپویان و ایثارگران دعوت کنند.
حتی در اواسط کار که جبهه پایداری تشکیل شد تصمیم گرفتند دو نفر هم از آنها
دعوت کنند.
بنابراین حضور نماینده قالیباف و لاریجانی حتی ناشی از
پیشنهاد خود آنان هم نیست، چه برسد به سهمخواهی آنها. باهنر هم در واقع
به عنوان نماینده جبهه پیروان خط امام و رهبری با رأی 15 تشکل وابسته، به
گروه 8+7 معرفی شدند. اما ممکن است راجع به هرکدام از این تشکلها در
بیرون انتقادات و ایراداتی باشد. یعنی همانطوری که جبهه پایداری یکی از شرط
های پیوستش این بوده که لاریجانی و قالیباف اصلا نماینده نداشته باشند و
باهنر هم نباشد، که در ابتدا مذاکرات نیز این را مطرح کردند و گروهی هم از
ابتدا میگفتند؛ چرا جبهه پایداری باید در 8+7 باشد.
بنابراین
اصولاً مطرح کردن این بحثها را برای مجموعه اصولگرایان مفید نمیدانیم،
اما این مانع این نمیشود که تشکلهای اصولگرا پیشنهاد یا حتی انتقاد خود
را بگویند.
بنده اطلاع دارم جبهه پایداری بیش از دو ماه پیش، چند
جلسه با مرکزیت 8+7 برقرار کردند. یک جلسه سه ساعته با شخص آیتالله مهدوی و
یک جلسه چند ساعته با گروه داوری. در این جلسات مطرح شد که جبهه پایداری
میخواهد هم نماینده در گروه هفت و هم در گروه هشت داشته باشند. پیشنهاد
آنها بود این بود که یک نفر از جبهه پایداری به گروه داوری و سه نفر به
گروه اجرایی اضافه شوند. خوب مطالباتی را هم گفتند، نهایتاً به آنها پاسخ
داده شد که می توانند دو نفر را معرفی کنند که در گروه هشت عضویت رسمی
داشته باشند. بعد گفتند ما قصد تغییر ترکیب را نداریم. قصد تغییر نماینده
قالیباف، لاریجانی و باهنر را نداریم، یعنی همان روز اول به آنها گفته شد
البته تا این تاریخ جبهه پایداری به مرکزیت 8+7 نپیوسته است.
من
خارج از سؤال شما اگر نظر شخصیام را بخواهید معتقدم به هیچ وجه نباید مانع
پیوستن جبهه پایداری به جبهه متحد شویم. بلکه باید وسائلی را فراهم کنیم
که جبهه پایداری به جبهه متحد بپیوندد و مجموعا جبهه متحد اصولگرایان را با
محوریت آیات عظام مهدوی و یزدی داشته باشیم. یک تذکری هم به تشکلات پیوسته
و ناپیوسته دارم، و آن هم این است که ضمن اینکه باب پیشنهاد، انتقادات در
مذاکرات با جبهه متحد باز بوده و خواهد بود، ولی ما باید یک روحیه تمکین
در برابر جامعیتین داشته باشیم. اگر محوریت جامعتین را نپذیریم احتمال
میدهیم تفرق بیشتر شود.
جامعتین یک محوریت متقن است و میتوانند
سایه خوبی برای اصولگرایان داشته باشند، و هیچ جایگزین دیگری هم وجود
ندارد. یک مزیت دیگر هم دارد که اگر سؤال شود ما برای وحدت و رسیدن به یک
دایره وسیع وحدت اصولگرایان راه دومی هم غیر از محوریت جامعتین داریم؟ من
جوابم منفی است. اینطور نیست که ما چند راه برای وحدت داشته باشیم که حالا
یکی از آن هم جامعتین باشد.
من محوریت جامعتین را تنها محور اثرگذار
میشناسم و معتقدم که نهایتاً ضمن اینکه باب انتقاد و مذاکره باز است، اما
داشتن یک روحیه تمکین از جامعتین به نظر من ضروری است. مؤتلفه هم که پنجاه
سال سابقه حزبی دارد به عنوان موتلفه نه جزء گروه داوری بوده و نه جزء
کمیته اجرایی. آقای عسکراولادی نیز نه به عنوان مؤتلفه، بلکه به عنوان یک
فرد شاخص جریان اصولگرایی از سوی جامعیتن در هیئت داوری منصوب شده اند.
بنابراین
آقایان حداد،ولایتی و عسگراولادی فارغ از وابستگی تشکیلاتی جزء هفت شدند.
حزب مؤتلفه نه در هیات داوری و نه در کمیته اجرایی حضور ندارد، اما اعلام
کردهایم تمام ظرفیت مؤتلفه در خدمت جبهه متحد اصولگرایی است. چیزی که به
دیگران وعظ میکنیم این است که کاری که ما کردیم دیگران بکنند، یعنی دنبال
سهمخواهی نباشد اعتراض و انتقاد بکنند اما در نهایت تمکین در برابر
جامعتین داشته باشند.
دفاع دبیرکل موتلفه اسلامی از عملکرد باهنر، قالیباف و لاریجانی در فتنه
*
برخی گروه های منتقد، معتقدند ما در برابر فتنه مواضع خود را کامل شفاف
کردیم اما برخی این کار را نکردند و نباید در رأس تصمیمگیری اصولگرایان
باشند؟
این مطالبی که شما در سؤال خود مطرح کردید بارها در رسانهها
خواندهام. در یک موضعگیری صریح هم میگویم که این سه نفر یعنی آقایان
قالیباف، لاریجانی و باهنر در مقابل فتنه و انحراف مرزبندی مشخص دارند و در
مقابل آنها هستند. یعنی متهم کردن این سه نفر به بی تفاوتی نسبت به فتنه و
انحراف از روی انصاف نیست. حالا امکان دارد که برخی از دوستان بگویند ما
معتقدیم در مقابل انحراف باید این کار را کرد و دیگری معتقد است باید کار
دیگری کرد.
اما اگر سؤال این است که این آقایان نسبت به انحراف و
فتنه بیتفاوتند یا خدایی نکرده تمایل به آنها دارند؟؛ من راجع به این سه
سفر شهادت میدهم که آنها نسبت به فتنه و انحراف موضع تقابل دارند و در
مقابل آنها هستند، اما در نوع برخورد اختلاف نظر وجود دارد. متهم کردن این
سه نفر به همراهی با جریان فتنه و انحراف یک تهمت بیمعناست.
ورود حتی یک نفر از جریان فتنه و انحراف به مجلس نیز خطرناک است
*
نظر شما در مورد افرادی از جریان اصلاحات به نام طیف خاکستری که با فتنه
نیز همراه بودند و افرادی از جریان انحرافی که به عنوان طیف سفید می خواهند
وارد مجلس شوند چیست؟
من این مقولهای که اشاره کردید را یک مقوله
جدی، مهم و خطرناک میدانم. یعنی معتقدم که اگر یک نفر از جریان انحرافی و
فتنه با صحنهسازی وارد مجلس شود، وجود آن یک نفر نهتنها فقط برای مجلس،
بلکه برای نظام مضر است.
شورای نگهبان، دستگاه اجرایی انتخابات،
مردم و تشکلها باید مراقب باشند و از حضور یک فتنهگر و یک عضو جریان
انحرافی به مجلس جلوگیری کنند. البته اشاره شما را قبول دارم که آنها
چهرههای شناخته شده خود را نمیآورند، اگر هم بخواهند کاری بکنند با آوردن
چهره های خاکستری خود خواهند کرد. من این احتمال را که آنها مبادرات به
این کار بکنند را احتمال ضعیفی نمیدانم. اعتقاد دارم باید مراقبت کامل شود
تا هم از جریان انحرافی و هم فتنه کسی وارد نشود. البته هر دو جریان هم
متأسفانه همین الان اطلاع دارم که مشغولند و ممکن است جاهایی هم برای
مقابله با اصولگرایان به هم برسند. باید مراقب بود این اتفاق نیافتد.
نمی توان هر طرفدار رییس جمهور را منحرف دانست/ شرایط ورود اصلاح طلبان به انتخابات
*
شما تفاوتی بین اصلاحطلبان و فتنهگران برای ورود به عرصه سیاسیت قائل
هستید؟ چون نمی توان برخی ارتباطات پشت صحنه آنان با فتنه گران را نادیده
گرفت.
اصلاحطلبان بخواهند و نخواهند باید بپذیرند که در جریان فتنه
عدهای با نام اصلاحطلبی فتنه گری و کارهای براندازانه کردند. این بر
عهده سران اصلاحطلب است که بین اصلاحطلبان و فتنه مرزبندی کنند، که برخی
از سران آنها بعد از فتنه و نه در زمان آن، مرزبندی کردند. البته انتظار
بود در زمان فتنه این مرزبندی انجام شود نه بعد از آن، اما به هرحال این
اشتباه را برخی ها کردند، اما اینکه ما هر اصلاحطلبی را فتنهگر بدانیم
قبول ندارم، کمااینکه هر طرفدار رئیس جمهور را منحرف بدانیم، این را هم
قبول ندارم. ممکن است کسی طرفدار رییس جمهور هم باشد و با جریان انحرافی
نیز تقابل داشته باشد.
اما در هر صورت ممکن است اصلاحطلبانی باشند
که قانون اساسی، ولایت فقیه و فصلالخطاب بودن ولی فقیه را قبول داشته
باشند و در ضمن به صراحت بین خود و فتنه مرزبندی کنند. اگر چنین
اصلاحطلبانی تمایل به ورود به انتخابات دارند، کما اینکه الان با چراغ
خاموش و موتور روشن دارند کار میکنند و باز شنیدم که در برخی از محافل
آقای خاتمی راجع به ضربه موسوی به جریان اصلاحات اظهار نظر کرده است.
نکته
دوم نیز اصلاحطلبانی که قصد ورود به انتخابات دارند و نظام هم به دلیل
بنیه فکری قوی مانع ورود آنها نخواهد شد، باید چند موضوع را روشن کنند؛ یک،
در مقابل فتنه چه موضعی دارند؟ دوم، در مورد ادعای دروغ موسوی راجع به
تقلب در انتخابات چه موضعی دارند؟ و سوم اینکه راجع به فصلالخطاب بودن
رهبری چه نظری دارند؟
نمیشود کسی را اصلاحطلب داخل نظام بدانیم
ولی او فصلالخطاب بودن رهبری را قبول نداشته باشد. با این ترتیب معتقدم که
اصلاحطلبان قصد ورود به انتخابات را دارند ولی برخی از آنها میخواهند با
شرط گذاشتن امتیاز بگیرند که من گفته ام دلسوزان انقلاب شرط نمیگذارند.
به طور کلی من هیچ منعی نمی بینم کسی بخواهد وارد این دایره وسیع که نظام
باز کرده بشود. اما کدام نظام را سراغ دارید که براندازان خود را وارد
حکومت کند. نظام با قدرت مانع ورود براندازان خواهد شد و اگر غیر از این
بکند مردم با آن برخورد خواهند کرد. خط فتنهگران و خط دلسوزان نظام متفاوت
است و دوپهلو صحبت کردن هیچ مشکلی را از اصلاحات برطرف نخواهد کرد.
اگر خاتمی بگوید کروبی و موسوی سران فتنه هستند، خودش را تبرئه می کند/ خاتمی هنوز با فتنه مرزبندی نکرده است
*
نظر شما در مورد سران فتنه چیست و چه کسانی را سران فتنه میدانید؟و آیا
کسانی که از آنها حمایت کردند میتوانند در انتخابات شرکت کنند؟ به عنوان
مثال برخی خاتمی را جزو سران فتنه نمی دانند.
شنیدم آقای خاتمی در
جلسات مختلف گفته است ما میخواهیم داخل نظام باشیم. ما این را حمل بر صحت
میکنیم. اما یک شرط مهم هم داریم. حداقل دو نفر در این کشور به عنوان سران
فتنه معرفی شدند یکی موسوی و دیگری کروبی. کسانی که اینها را به عنوان
سران فتنه نشناسند و همراهی هم با آنها داشته باشند، در صورتی میتوانند
متوقع باشند که جزء سران فتنه اطلاق نشوند که مرزبندی خود را با آنها مشخص
کنند. آقای خاتمی تا امروز مرزبندی خود را مشخص نکرده است و به نظرم این
ابهام را باید خود خاتمی رفع کند.
اگر کسی مرزبندی مشخصی با فتنه
گران کرد امکان دارد نظام از برخی خطاها چشمپوشی کند و از برخی اشتباهات
بگذرد، ولی دوپهلو صحبت کردن و همیشه وسط لحاف خوابیدن نه مطلوب مردم است و
نه مطلوب نظام. همان حرفهایی که خاتمی در جمع خصوصی راجع به کارهای
براندازانه موسوی و کروبی گفته بیاید به طور رسمی بگوید. ایشان اگر این کار
را بکند، برخی از ابهامات رفع میشود.
*یعنی شما خاتمی را جزء سران فتنه نمی دانید؟
من
ادعای خاتمی در جلسات خصوصی علیه کروبی و موسوی را که به اصلاحات خیانت
کردهاند شنیدم و امیدوارم درست باشد. اگر واقعاً خاتمی مشخصاً موسوی و
کروبی را به عنوان سران فتنه معرفی کند، خودش تبرئه خواهد شد.
جریان انحرافی موهوم نیست/ امیدورام احمدی نژاد حساب خود را از جریان انحرافی جدا کند
* تعریف شما از جریان انحرافی چیست و شما لیدر این جریان را چه کسی میدانید؟
برخی
از رسانهها میگویند جریان موهوم انحرافی! من معتقدم یکی از دلایلی که
این جریان موهوم نیست، دفاع آنها از همین جریان است. دوم اینکه جریان
انحرافی یکسری مشخصات دارد، یک؛ قرار دادن مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلام
که من این مکتبتراشی ایرانی را یک کار شاهنشاهی میدانم.
گفتم
اینکه مکتب ایرانی را در مقابل اسلام قرار میدهند محمدرضا پهلوی هم همین
کار را میکرد. در زمان اوج قدرت محمدرضا پهلوی ایدئولوگ های درباری به این
سوال رسیدند که مبنای فکری دربار پهلوی چه باشد؟ قبلاً یک آدم قلدری کودتا
کرده و شاه شده بعد هم پسرش آمده،ولی فاقد یک فکر و ایدئولوژی ولو منحرف
بودند.
آنها به این نتیجه رسیدند که سلسله پهلوی را به هخامنشیان و
ساسانیان یعنی ایران باستان وصل کنند تا یک مبنای فکری درست کنند و همچنین
فاصله چهارده قرن اسلام را با این کار شیطانی کنند و پهلوی را متصل به
ساسانیان و هخامنشیان کنند. این تاریخ مندرآوردی شاهنشاهی که به جای هجری
گذاشتند نیز در همین راستا بود.
میخواستند هم اسلام فراموش شود و
هم مبنای ایدئولوژیک برای پهلوی درست کنند که انقلاب این اجازه را به آنها
نداد. مکتب ایرانی به هر دلیلی در مقابل مکتب اسلامی تراشیده شود یکی از
کارهای دوران پهلوی است. یعنی کسانی که این حرف نادرست را زدند نمیدانند
که الان ما وقتی مکتب ایرانی را در مقابل مکتب اسلامی قرار دادیم پس هر
کدام از کشورهای منطقه بیایند و مکتب مندرآوردی خود را بیاورند در مقابل
مکتب اسلام. مثلا مکتب عربستانی، سوری و... حالا فکر کنید این مکاتب که ثبت
شد چه اتفاقی در مقابل وحدت مسلمانان و مسأله فلسطین اتفاق خواهد افتاد؟
این یک علامت انحراف است و تردیدی ندارم.
مطلب بعدی موضوع دوستی ملت
ایران و اسرائیل است. زمانی که این موضوع منحرفانه مطرح شد، از یک طرف
هولوکاست را مطرح شده بود از آن طرف این موضوع دوستی با ملت اسرائیل مطرح
شد. مطالب دیگر نیز توهین به روحانیت و جدا کردن آنها از نظام بود که به
نظر من جریان انحرافی به شدت دنبال این برنامه هستند.
بنابراین
جریان انحرافی را موهوم نمیدانم و معتقدم وجود دارد و امیدواریم این جریان
با تیزبینی وفاداران به انقلاب که در رأس آن نیز مردم هستند خنثی شود و
مشخصاً امیدواریم که آقای رئیس جمهور هم که از برخی سران این جریان به شدت
حمایت کردند، خدا به او توفیق دهد که حساب خودش را از آنها جدا کند. راجع
به افراد که شما گفتید نام ببرم؛ من آنها را نام نمی برم، اما حضور دارند و
مثل موریانه به جان دولت افتادهاند.
متصل دانستن دولت به جریان انحرافی یک اتهام بزرگ است
* به نظر شما جریان انحرافی در کنار دولت است یا خود دولت دنبالهرو این جریان است؟
من
اینکه مجموعه دولت جمهوری اسلامی را متصل، مرتبط و حتی در کنار آن بدانیم
یک اتهام بزرگ می دانم. اگر بخواهم ریزتر بگویم؛ اینکه وزراء دولت
دنبالهرو جریان انحرافی هستند تهمتی بزرگ است و اکثر وزراء آنها در مقابل
جریان انحرافی موضع دارند. حالا ممکن است بیان نکنند ولی داشتن موضع مخالف
با جریان انحرافی از سوی اکثر وزرا، باور قلبی من است.
ممکن است ما
از برخی گلهمندی داشته باشیم که موضع خود را بیان نمیکنند. اما به نظر من
مهمترین توقعی را که داریم از شخص احمدینژاد است. هم آرزو داریم و هم
امیدوار هستیم که احمدینژاد به جای پشتیبانی از افراد جریان انحرافی حساب
خود را از آنها به طور شفاف جدا کند.
* تا به حال این مساله را به گوش رئیس جمهور رسانده اید؟
اگر رئیس جمهور رسانهها را دنبال کنند بارها از طرف ما گفته شده است.
* پاسخی هم دریافت کردهاید؟
هیچ
پاسخی دریافت نکردیم. شنیدم اخیراً در جلسه استانداران درست برخلاف این
آرزوی من و برخی از علماء و اندیشمندان، حرف هایی زده شده است. صحبتهای
متعدد با ایشان نیز شده که مؤثر نبوده است.
بیداری انسانی را به طور کامل رد نمی کنم
* صحبتهای رئیس جمهور در مورد بیداری اسلامی، جنگ فرهنگی و... را زایده جریان انحرافی میدانید یا تفکر خود رئیس جمهور؟
من
با این بحث را قبل از انقلاب آشنا هستم. ما یک بحث مهم انسانمحوری جزء
باب های مکاتب انسانشناسی داریم. یعنی اومانیسم را مقابل ادیان و توحید
مطرح میکردند. اگر کسی سابقههای تاریخی را بداند خیلی احتیاط میکند در
مقابل تراشیدن انسان در مقابل اسلام. من ایراد اساسی که به این نوع و به
کار بردن این لغات دارم این است وقتی ما انسان در مکتب اومانیسم را مطرح
میکنیم، هرکسی به عنوان انسان می تواند نظری را مطرح کند و چیزی به عنوان
اتحاد از آن بیرون نمیآید.
ما مسلمان ها می گوییم خدایمان یکی است،
قبلهمان یکی است , پیغمبرمان نیز یکی است و قرآنمان یکی است. در این چهار
مورد همه مسلمانان متحدند ولی با وجود این در تسنن و تشیع فرق مختلف وجود
دارد. با وجود این چهار محور اینطور است، حالا ما یک لغتی به نام انسانیت
را مطرح کنیم، شما حساب کنید چقدر باب تفرق باز می شود.
بنابراین من
تعجب میکنم در مقابل کلمه بیداری اسلامی در منطقه ،بیداری انسانی مطرح
کنیم، من بیداری انسانی را هم رد نمیکنم چون همه ملت ها که مسلمان نیستند.
انسان طالب ظلم نداریم، ولی انسان طالب عدالت فراوان داریم و این جزء فطرت
بشر است.
جاهایی که بحث دین مطرح نیست انسانها طبق فطرت خود در
مقابل ظلم میایستند اما وقتی در مناطق اسلامی که مردم با اللهاکبر و با
انگیزه شهادت بیرون میآیند چه لزومی دارد از بیداری انسانی به جای بیداری
اسلامی یاد کنیم؟
بیداری در منطقه سه خصوصیت عمده دارد، در رأس آن
اسلامی بودن است. دوم اینکه مردمی و سومی ضد صهیونیستی و ضداستثماری است.
امکان دارد برخی معتقد باشند که متأسفانه هستند که این بیداری محصول
آمریکاست (که خودشان هنوز نتوانستهاند دلیلی بر این ادعای پوچ خود
بیاورند)
دعای حبیبی در حق احمدی نژاد/اکنون شرایط احمدی نژاد 11 روز قهر کرده بسیار متفاوت است
* اگر روزی فرصتی دست بدهد و با رئیس جمهور صحبت کنید مهمترین خطر را برای دولت دهم چه چیزی معرفی می کنید؟
دشمنان انقلاب وجریان انحرافی
* توصیه؟
توصیه و دعا میکنم هرچه زودتر یک تبری شفاف از جریان انحرافی و از سران انحرافی بجویند.
* اگر به سال 88 برگردید به احمدینژاد رأی میدهید؟
اگر
شرایط 88 باشد و احمدی نژاد پایبند به شعارهای اولیه خودش باشد بله. اما
شرایط الان کاملاً متفاوت است. احمدی نژاد 11 روز قهر کرده و احمدی نژاد
پشتیبان سران انحراف با احمدی نژاد انتخابات 88 متفاوت است.
برخی معتقدند باید از هاشمی منتظری دوم ساخت/ دلیل حفظ رابطه موتله با هاشمی رفسنجانی
*
دیدار های گاه و بیگاه موتلفه اسلامی با هاشمی رفسنجانی دغدغه هایی را
برای برخی اصولگرایان ایجاد کرده و همیشه مورد سوال بوده است. دلیل
دیدارهای مؤتلفه با هاشمی چیست؟
ما معتقدیم سیاست درست(البته به
عقیده ما درست) در قبال آقای هاشمی این است که آقای هاشمی در زیر خیمه
انقلاب و پشت سر مقام معظم رهبری حفظ شوند. ممکن است افرادی معتقد باشند
باید هاشمی را جدا کرد تا منتظری دوم ایجاد شود. راجع به این سؤال مشروح
توضیح میدهم.
بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری و برخی
موضعگیریهای نادرست آقای هاشمی و نامه ای که چهار روز قبل از انتخابات به
مقام معظم رهبری نوشتند ( که ما هیچ قسمتی از این نامه را قبول نداریم آن
زمان هم گفتیم) و دفاع رهبری از هاشمی یک هفته بعد از انتخابات، ما متوقع
بودیم به این اقدام رهبری به صراحت پاسخ بدهند که این کار را نکردند.
آقای
ناطق نوری تشکر کردند ولی آقای هاشمی نکردند. بعد از چند روز اول انتخابات
بنده و آقای بادامچیان با آیت الله یزدی دیدار داشتیم و مخصوصا برای طرح
این سؤال رفتیم که؛ شما در پاسخ آن نامه هاشمی یک موضعگیری صریح کردید و
ما آمدهایم دو نظر را بگوییم؛ اول اینکه؛ هیچ قسمت از نامه هاشمی را قبول
نداریم و دوم اینکه موضعگیری شما را هم قبول داریم. اما آمده ایم این
سؤال را مطرح کنیم که با همان هاشمی که نامه نوشته دو برخورد می توان انجام
داد؛ یک؛ رابطه را با هاشمی به طور کامل قطع کنیم تا کسانی که در مقابل ما
هستند راحت بروند به وی خبر و تحلیل بدهند وتلاش شود هاشمی هرچه زودتر از
دایره انقلاب خارج شود.
نظر دوم این است که با همین آقای هاشمی
رابطه را قطع نکنیم. اگر دیگران میروند خبر میدهند ما هم برویم و تحلیل
بدهیم. البته حفظ با اصولمان رابطه برقرار کنیم تا هاشمی برای انقلاب و
رهبری حفظ شود. هرچند برخی میگویند نمیشود، اما تلاش کنیم. و در آخر نظر
آیت الله یزدی را جویا شدیم. آیت الله یزدی گفت: " مگر شما تردید دارید راه
دوم درست است. من هم نباید رابطهام را با هاشمی قطع کنم." این مقدمه این
بحث. ما با همین انگیزه ارتباطمان را با هاشمی قطع نکردیم. اگر کسانی باشند
که فکر می کنند هاشمی رفسنجانی مؤتلفه فعلی را به طور کامل تأیید میکنند
اشتباه کردند. اما آقای هاشمی در تأسیس مؤتلفه و همراهی با آن در سالهای
قبل از انقلاب بودند که در سابقه زندگی ایشان هست.
در دیدارها به هاشمی چک سفید امضا نمی دهیم!
در
ملاقات با آقای هاشمی دو موضع داریم. اول آنکه اگر ایشان حرفی زده باشند
که به نظر ما مفید برای انقلاب باشد این مواضع را تأیید میکنیم. به عنوان
مثال وقتی که ایشان در حضور ما گفتند: " سر سه موضوع با کسی معامله نمیکنم.
اصل نظام، ولایت فقیه و شخص آیت الله خامنه ای." این را هاشمی در حضور ما
گفت، البته گفتند در جاهای دیگر گفته ام و برای شما هم میگویم. ما از این
مواضع چه رسانهای و چه غیررسانهای تأیید میکنیم.
اما زمانی که
هاشمی تسلیت میفرستد برای فوت پدر موسوی، فرستادن تسلیت برای خاندان موسوی
را تأیید میکنیم اما زمانی که موسوی برانداز را خدوم می نامند، در مقابل
این موضع آقای هاشمی را متعرض بودیم. در دیدار 26 خرداد همین مورد را ذکر
کردیم.
در ملاقاتی در اسفندماه سال گذشته برای این رفتیم خدمت آقای
هاشمی که بگوئیم؛ حادثه 25 بهمن یک حادثه ضدانقلاب بود و پیشنهاد ما این
است که شما محکوم کنید. وی گفت: " موضع مجلس خبرگان موضع من است" ولی ما
گفتیم؛ شما به عنوان هاشمی محکوم کنید که البته چند روز بعد ایشان محکوم
کردند.
اما آخرین ملاقات ما به مناسبت 26 خرداد امسال بود. در 26
خرداد که سالروز شهداء اولیه مؤتلفه است همه ساله با سران قواء دیدار
میکنیم. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس دولت، رئیس مجلس و رئیس قضائیه.
ملاقات برای خانواده شهداء بود که همین تقاضای ملاقات خانواده شهداء را که
برای آقای هاشمی کردیم برای آقای احمدینژاد هم فرستادیم که جواب ندادند.
ما با رئیس مجلس ملاقات کردیم. رئیس قوه قضائیه هم جواب ما را ندادند.
بنابراین دیدار 26 خرداد برای این موضوع است.
اگر کسی تصور می کند
که موتلفه در ملاقات با آقای هاشمی از اصول مورد نظر عدول می کند و چک بدون
امضاء می دهد، اشتباه است. ما در دیدارها با آقای احمدینژاد و هر مسوول
دیگری هم جاهایی که مورد تأیید باشد تأیید میکنیم و جاهایی هم که مورد
تأیید نباشد در مقابل آن موضع میگیریم.
فرهنگ غلطی متاسفانه جا
افتاده است. به عنوان مثال دو نفر با هم دعواشان میشود. هر دو طرف
میگویند اگر با ما نیستی پس با طرف مقابلی. ما این استدلال را کاملاً
نادرست میدانیم. اینکه طرفین دعوا متوقع دفاع همه افراد از خود هستند،
اشتباه است.
در دعواها نه طرف احمدی نژاد را می گیریم، نه هاشمی را و هیچ کس دیگر را
ما
فقط از یک طرف دفاع محض میکنیم و آن هم ولایت فقیه و ولی فقیه است و در
آن زمان که این دفاع زندان و تبعید و شهادت داشت آنرا به جان خریدیم، اگر
هم تقابل یا جدالی اتفاق بیافتد قبل از طرفداری از یک طرف باید سعی شود آتش
جنگ خاموش شود. البته گاهی جنگ بین حق مطلق و باطل مطلق است که باید از حق
مطلق دفاع کرد که مؤتلفه این را هم نشان داده است. اما در درگیری اشخاص
سعی میکنیم درگیری را خاموش کنیم. بنابراین اگر کسانی اینطور به دیدارهای
ما با آقای هاشمی نگاه میکنند توصیه میکنم به مطلب دوم توجه داشته باشند.
حتی
عده ای از سران اصولگرا بعد از دیدار رهبری با موسوی، با مهندس موسوی
دیدار کردند، اما زمانی که متوجه شدیم دیدار با او و کروبی فایدهای ندارد
صددرصد در مقابل آنها قرار گرفتیم.
ما همچنین بعد از رحلت حاج
احمدآقا ارتباط با آقای سیدحسن خمینی را حفظ کردیم. برخی اوقات سالی بیش از
یکبار با ایشان دیدار داشتیم. در همین ملاقات آخر یکی از مطالبی که به
ایشان گفتیم این بود که مایلیم شما و بیت امام فراجناحی برخورد کرده و تلاش
کنید بیت امام فراجناحی باقی بماند چون مصلحت کشور هم در این است. تفسیر
فراجناحی را نیز رهبری باید بکنند. معتقدیم این ملاقاتها در آرام کردن
فضای سیاسی مؤثر است و خیلیها معتقدند این کارها را تشکیلات سابقهداری
مثل مؤتلفه میتواند انجام دهد. دعا میکنیم از اصولمان عدول نکنیم .
ما
در دعواها گفتیم نه هاشمی هستیم و نه احمدی نژاد و نه کارگزاران و نه
مشارکت و... نیستیم. ما حزب مؤتلفه اسلامی هستیم با سابقه 50 ساله که یک
اصولی داریم و طبق آن اصول رفتار خواهیم کرد.
موتلفه در هیچ دیداری از اصول خود دست بردار نیست
*شاید دیدار شما با آقای سیدحسن خمینی که چند روز قبل با خانواده فتنه گران دیدار داشته باعث ناامیدی مردم و دلسوزان شود.
ما
به دوستان دلسوز میگوییم که مؤتلفه اسلامی در هیچ ملاقاتی از اصولش دست
برنمیدارد و اعتقاد داریم اگر کمی هم تأثیر داشته باشد این کار را میکنیم
و اگر صد در صد به این نتیجه برسیم که این ملاقات ها بیاثر است طبیعی
است که ادامه نمی دهیم.
*به عنوان سوال آخر مجلس آینده را چگونه میبینید؟
با فرض قبول کردن محوریت جامعتین از طرف اصولگرایان ، پیروزی اصولگرایان را قطعی میدانم.