تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۰ - ۰۱:۳۴
کد خبر: ۱۰۲۸۱
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
به مناسبت چهارمین سالمرگ قیصر

برای قیصر!

مصطفی نظاری
برزخی شده بودیم! همگی. اما قیصر بهشتی شده بود! عاشقانه رفتن را نیز ارزانی ما داشت تا بگوید: دل به پاییز نسپرده است! پاییز اما امروز دامان دل ما را فشرده و سراپا پژمرده شده ایم! به راستی که کدکنی چه زیبا گفت: «قیصر! تو به شعر رسیده‌ای؛ همان جا بمان و تکان نخور...»
پائیز اما رنگ و بویی دگر دارد. گتوند آرام خفته که آرامگه قیصر آنجاست و آرمیده در سرای ابدیت!
به راستی که آخرین جرعه جام زندگی تلخی «زهر مرگ» را به همراه دارد. زهری که تلخی اش آنی است و هر کس در روزگار خویش می چشد، اما تلخی زهر آخرین جام قیصر کام همه ما را تلخ کرد. آری، «من سال های سال مردم! تا اینکه یک دم زندگی کردم، تو می توانی، یک ذره، یک مثقال، مثل من بمیری...»
باری، قیصر صادقانه سخن می گفت و اهل تزویر نبود! روح زمان به روشنی در شعرش بازتاب می یافت. حیات او سیری تراژیک داشت! از امید به نا امیدی، از حماسه به عجز و تسلیم در برابر تقدیر...
شاید اما چیزی که همیشه قیصر را زیبا تر جلوه می داد توجه آگاهانه و مورد تامل وی به «سنت» و «مدرنیته» به عنوان دو «شاهبال» و «شاهرگ» حیاتی برای بقا در آسمان «ادب» بود. همان چیزی که قیصر میانشان ایستاد و به ابدیت پیوست و متکثر شد.
حال سالگرد «چهارباره» از دست دادن قيصر است. شاعري كه شعرهايش نه مختص ديروز و امروز كه براي همه روزهاست. براي فرداها و براي همه روزهاي مبادا. كاش مي شد چنين روزي هم گتوند بود و در كنار او شعرهايش را ورق زد و خواند: وقتي تو نيستي/ نه هست هاي ما چونان که بايدند/ نه بايد ها/ مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض مي خورم/ عمريست لبخند هاي لاغر خود را در دل ذخيره مي کنم/ باشد براي روز مبادا/ اما در صفحه هاي تقويم/ روزي به نام روز مبادا نيست...
کاش می شد فهمید پشت کدامین نوشته گم ات کرده ایم و کجا می توان نشانی از تو یافت تا برای همیشه قاب قدومت در رگ سپیدی کاغذ را بستاییم... کاش تنها غروب چهلمین روز پائیز را برای چهار سال متوالی فراموش نمی کردی تا به راحتی می توانستیم غروب تو را به غروب پائیز تشبیه کنیم.
زبان نای استعاره گفتن و تشبیه دادن ندارد. وقتی نام تو می آید به معادلات زبان فارسی شک می کنم. تو برای مان در نوشته ها و سخن ها یک «اول شخص غایب» شده ای. اما حضور تو در دل ها اینگونه نیست، تو حاضری و من به درست بودن دستور زبان شک کرده ام... ای لعنت بر این کلمات!
:
:
:
آخرین اخبار