تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۱
کد خبر: ۱۰۱۲۰۹
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
روایتی دردناک و درعین حال غرورآفرین از دوران اسارت فرزندان خوزستان
دفاع مقدس مفهومی پر رمز و راز است که همچنان پس از گذشت سال‌ها از آن دوران ایثار و افتخار، هنوز هم ابعاد گوناگون آن با روایت رزمندگان آن دوران در حال روشن‌تر شدن است
دفاع مقدس مفهومی پر رمز و راز است که همچنان پس از گذشت سال‌ها از آن دوران ایثار و افتخار، هنوز هم ابعاد گوناگون آن با روایت رزمندگان آن دوران در حال روشن‌تر شدن است.

ناصر فرهنگ زاده جانباز وآزاده دوران دفاع مقدس، و هم‌رزم شهدای عالی‌قدر، سعادت بنی و عبدالرضا حسنوند، در نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی و در زمانی که تنها 14 سال داشت همراه با دیگر مردان بی ادعای سرزمین عشق، رهسپار جبهه‌های حق علیه باطل می‌شود و در سال 1361 پس از نائل آمدن به مقام والای جانبازی، تا سال 1369 و به مدت هشت سال در اسارت دشمن باقی می‌ماند.

با هدف تجلیل از مقام ایثار گری مردم ایران زمین در دوران دفاع مقدس و در راستای اجرای طرح «راه نوشت شهدا»  ضمن اهدای تمثال امام خامنه‌ای از سوی  خبرگزاری تسنیم با حضور در منزل آزاده جانباز نصرالله فرهنگ زاده، با وی به صحبت نشسته‌ایم.

در ابتدا از حال و هوای دوران دفاع مقدس و چگونگی حضور در جبهه‌های حق علیه باطل برایمان بگویید؟

اولین بار و در دوران نوجوانی با حضور  در کنار پدرم در مناطق عملیاتی،  با فضای جبهه‌های حق علیه باطل و شور  ایثارگری رزمندگان اسلام در آن دوران آشنا و پس از آن همراه با دیگر رزمندگان شهرستان از پایگاه مسجد محمدی اندیمشک و بسیج مرکزی شهرستان به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شدیم.

پس از اعزام به مناطق عملیاتی با آغاز عملیات فتح المبین با حضور در منطقه دهلاویه در این عملیات شرکت کردیم و پس از اتمام عملیات فتح‌المبین، و اتمام اقامت  بیست روزه در پادگان کرخه، در  تابستان سال  1361 و در جریان عملیات رمضان به اسارت دشمن در آمدیم.

آغاز عملیات رمضان و حضور رزمندگان در این عملیات به چه صورت بود؟

 همزمان با آغاز عملیات رمضان، و اعزام رزمندگان اسلام به منطقه پاسگاه زید یا دریاچه ماهی، به عنوان حامل مجروح و کمک آر پی چی زن، به مناطق عملیانی اعزام شدم تاعلاوه بر حمل پیکر پاک و مطهر شهدا و مجروحین، گلوله‌های آر پی چی را برای اجرای عملیات، با دستان خالی حمل کنیم.

پس از استقرار ما در سنگرهای تعیین شده منطقه  حمله وحشیانه و بمباران منطقه توسط نیروهای بعثی آغاز شد و تا ساعت 9 صبح روز بعد ادامه داشت.

نکته قابل تأمل این عملیات، شلیک مستقیم دشمن به رزمندگان در حال حمل گلوله‌های آر پی چی و اصابت گلوله‌های توپ و تانک دشمن  به تن و پیکر شهدا و جانبازان حاضر در این عملیات بود که در واقع منطقه عملیاتی را، مانند خزان یک درخت در ریزش برگ‌های خود و شهادت رزمندگان تبدیل کرده بود.

خاطره‌ای از زمان ایجاد جراحت و نائل آمدن به مقام جانبازی در ذهنتان دارید؟

در جریان عملیات رمضان دو برادر به نام سعادت و سعید بنی در عملیات حاضر بودند که پس از  اصابت گلوله‌های دشمن به  رزمندگان اسلام بنده نیز از ناحیه دست و پا دچار جراحات و به مقام جانبازی نائل آمدم پس از آن سعید با ترکش‌های دشمن دچار جراحات شد و روی شانه‌های سعادت برادرش جای گرفت و علی رغم تلاش گسترده و سعی بر بستن برانکارد به کتفان خود، امکان حمل پیکر مجروح سعید را نداشتم.

اما پیکر سعید با زحمت فراوان و تلاش سعادت، به محل استقرار رزمندگان حمل شد و پس از آن  به علت خون ریزی از جراحات وارده بر دو پا و دست خود بی هوش  و پس از گذشت  مدت زمانی کوتاه، با صدای شلیک تیر خلاص دشمن بر پیکر شهدا به هوش آمدم و پس از آن فریاد من مسلمانم. به طوریکه نیروی عراقی که از زنده ماندن ما خیلی تعجب کرده بود.

بعد از ایجاد جراحت و جانباز شدن شما چه اتفاقی افتاد؟

پس از حضور و محاصره رزمندگان اسلام توسط نیروهای بعثی، تمامی مجروحان عملیات، به سنگرهای موجود در منطقه منتقل شدند تا دشمن سلاح‌های خود را برای شلیک نهایی و شهادت رزمندگان آماده کند که  به یک باره  صدای تیراندازی و فریادهای نیروهای بعثی از بیرون سنگر مانع قتل عام ما شد.

صدام در یک تصمیم تازه دستور حمل مجروحین را با تجهیزات نظامی به واحدهای درمانی عراق صادر کرده بود که ما پس از آن، به مدت چهار روز در بیمارستان شهر بصره بستری شدیم.

پس از حضور در بیمارستان بصره، با شما به عنوان مجروخان جنگی چه برخوردی شد؟

بعد از حضور در بیمارستان بصره، مجروحین  مطابق با شدت جراحات خود در اتاق‌های مجزا بستری شدند. پس از این تفکیک یک شب صدای رزمندگان مجروح بر فضای بیمارستان طنین انداخت، بلافاصله نیروهای بعثی در اتاق‌های مجروحین ریختند و با زدن آمپول مرگ بر تن رزمندگان با تهدید حاضرین در اتاق مجروحین پیکرهای پاک شهدا به خارج از بیمارستان منتقل  شد تا ما برای انتقال به پادگان بصره و پس از آن برای اقامت طولانی مدت در موصل آماده شویم.

برخورد نیروهای بعثی با شما در دوران اسارت چگونه بود؟

پادگان بصره از ساده‌ترین امکانات بهداشتی و انسانی محروم بود و رزمندگان در طول زمان اقامت خود در این پادگان، بر روی سیمان سخت و بدون امکان استفاده از فضای آزاد و حتی سرویس بهداشتی، تنها با روحیه ایثار و جهاد خود به زندگی ادامه می‌دادند.

رژیم بعث نیروهای عضو سپاه پاسداران را نیروهای خاص امام راحل می‌دانست و به نوعی حساسیت خاصی به نسبت دیگر افراد حاضر در محل‌های اقامت آزادگان داشت و در صورت اطلاع از حضور اعضای سپاه در این مراکز، به بهانه‌های واهی آنان را مورد شکنجه‌های متعدد و غیر انسانی خود قرار می‌داد.

شکنجه‌های دوران اسارت بر شما چگونه گذشت؟

نیروهای بعثی با انجام اعمال غیرانسانی و ایجاد فشار و ضربه بر محل‌های جراحات رزمندگان و ایجاد  آزار و اذیت متعدد سعی بر شکستن اراده رزمندگان داشتند.

حتی به یاد دارم که  یک بار هنگام شکنجه نیروهای بعثی چکمه‌های خود را بر کمر سیاه و مجروح یکی از جانبازان نخاعی ساکن در اقامتگاه ما فشار می‌دادند اما آن آزاده سرافراز نه تنها در زمان شکنجه فریاد نمی‌زد و ضعف نشان نمی‌داد بلکه با هر فشار و ضربه با صدای خنده خود، روحیه مقاومت دیگر رزمندگان را برای تحمل شکنجه‌ها، تقویت می‌کرد.

دوران اسارت را در یک عبارت چگونه تعریف می‌کنید؟

همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند اسارت قابل درک نیست چرا که دوران اسارت حیاتی خاص از زندگی و ایثار بوده و دورهم بودن‌ها و خاطرات در آن درآن اصلا قابل لمس و درک، نیست.

در دوران اسارت رزمندگان بدون کمترین خدمات مورد نیاز یک انسان با روحیه جهادی خود و حتی با دستان خالی بارها خود را جای دیگر آزادگان برای تنبیه‌های با بهانه‌های واهی اسیر کتک‌های وقت و بی وقت دشمن معرفی می‌کردند و با دستان خالی به کمک دیگر مصدومان می‌پرداختند.

انتظار شما از مسئولان در باره وظیفه‌ای که در قبال آزادگان و جانبازان دارند، چیست؟

باوجود وعده‌های بی سرانجام برخی مسئولان اکثر خانواده‌های ایثارگران دفاع مقدس از ساده‌ترین امکانات و خدمات دولتی چشم پوشی کرده‌اند، به نظر من خدمات رسانی مسئولان به خانواده شهدا و جانبازان باید بازنگری شود.
مرجع / تسنیم
:
:
:
آخرین اخبار