باز هم بمباران شده و شیون و زاری همراه با همهمه اهالی منطقه همه جا را پر کرده است، صدام دست از سر دزفول برنمیدارد و مدام میگوید: " الف دزفول "، تاکید رژیم بعث بر تصرف دزفول و بمبارانهای هوایی و زمینی نشان از اهمیت این شهر برای دشمن دارد.
مردان محله سعی دارند شهدای کشته شده را از زیر آوار بیرون بیاورند و مجروحانی که نیاز به کمک دارند را درمان کنند؛ زنان هم در پی کمک به بانوان آسیب دیده هستند و پا به پای مردان کمک رسانی میکنند.
در سمت دیگر شهر نیز خانههایی که خراب شده با کمک هم محلهایها بازسازی میشود؛ در مساجد نیز زنان در حال آماده سازی مایحتاج رزمندگان هستند یکی پتو و لباس رزمندگان میشوید و دیگری مواد غذایی بسته بندی میکند.
در خانهای دیگر، یک مادر در حال آماده سازی نوجوان ۱۷ سالهاش برای اعزام به جبهه است و مادری دیگر برای شهید شدن فرزندش مارضایی(مرثیه سوگواری) میخواند.
اینها تنها گوشهای کوچک از حال و هوای هشت سال جنگ تحمیلی در دزفول بود؛ یکی از بانوان فعال دزفولی که پشت جبهه به خدمات رسانی به رزمندگان مشغول بوده در گفت وگو با خبرنگار ایرنا میگوید: بسیج مردمی با آغاز جنگ و بمباران دزفول شروع به فعالیت کرد و هرکس هر چه در توان داشت در طبق اخلاص قرار میداد.
بتول افضل پور در زمان آغاز جنگ ۲۱ سال سن داشت؛ او جمع شدن تعدادی از بانوان دزفول در سیلویی بین اندیمشک و شوش را برای بسته بندی میوه، خشکبار و خواروبار برای رزمندگان را یادآور میشود که قرار بوده به خرمشهر ببرند.
این بانوی دزفولی با اشاره به کمک رسانی لشکرهای مختلف برای آزادسازی خرمشهر میگوید: برای امدادرسانی به مجروحان جنگی به بیمارستان شهید کلانتری رفتیم و پتوهایی که مجروحان را در آنها میپیچاندند، شستشو میکردیم.
شستن لباسهای خونین رزمندگان و جدا کردن تکههای گوشت و پوست آنها با استفاده از آبکش در حوض یکی از دردآورترین لحظاتی است که این بانوی دزفولی تجربه کرده است؛ او در این باره میگوید: تکههای گوشت و پوست رزمندگان را زنان مسن غسل و دفن میکردند.
افضل پور با بیان اینکه بانوان دزفول پس از آزادسازی خرمشهر، رسیدگی به رزمندگان لشکر هفت ولی عصر را برعهده گرفتند، به برخی اقدامات این بانوان مثل تهیه مربا، رب گوجه و بسته بندی خشکبار اشاره و بیان میکند: هنگام عملیاتها برای رزمندگان بستههای کشمش تهیه و با دعای خیر به مناطق عملیاتی ارسال میکردیم.
تقسیم کار جالبی بین بانوان دزفولی صورت گرفته بود؛ بنا به گفته افضل زاده زنانی که خانههایشان در مناطق ساحلی رودخانه دز بود، پتوها را میشستند و زنانی که تنور داشتند کلوچه میپختند و هرکس هر کاری از دستش بر میآمد انجام میداد.
این بانوان مقاوم دزفولی انجام امور یادشده را تکلیف خود میدانستند و درواقع هیچکس به خودش اجازه نمیداد در چنین وضعیتی بیکار بماند.
افضل پور به این موضوع اشاره دارد که تعداد زیادی از بانوان دزفولی که فرزند کوچک هم داشتند، نه تنها از شهر خارج نشدند بلکه برای کمک به پشت جبهه و داشتن سهمی در این جنگ نابرابر میشتافتند.