تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۲۵
کد خبر: ۲۵۹۸۳۶
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
سیاست مدار بی اخلاق جنایتکار محض است

 احسن نیوز:محمدامین حیات مقدم پژوهشگر سیاسی نوشت:
ای اچ کار مورخ و تئوریسین بریتانیایی بود که کتابی در نقد آرمانگرایی نوشت. او در کتاب بحران بیست ساله. واقع گرایی را به عنوان اتمام آرمان گرایی مطرح کرد. نو واقع گرایی در دهه ۱۹۷۰ شکل گرفت. کنت والتز کتابی به نام نظریه سیاست بین الملل دارد. به گفته برخی افراد مهم‌ترین نظریه روابط بین الملل رئالیسم است. آرمانگرایان به دنبال صلح بودند و امانوئل کانت نیز نظریه صلح ابدی را مطرح کرده بود.

توسیدید قدرت یا عدالت را بنیان رفتار بین المللی میدانست. آگوستین قدیس و ماکیاولی از واقع گرایان قدیمی هستند. ماکیاول به سرشت انسان‌ها نگاه بدبینانه داشت. نام کتاب مورگنتا سیاست میان ملت‌ها است. مورگنتا قدرت را به عنوان هدف و غایت سیاست میداند. برای مورگنتا اخلاق در سیاست خارجی جایی ندارد.

وابستگی متاقبل پیچیده یک نمونه آرمانی تلقی میشود.

آنتونی گیدنز بحث ساختاریابی را مفهوم سازی کرده است.

مبحث ساختار و کارگزار در روابط بین الملل و سیاست خارجی مطرح بوده است.

تحول معرفتی در روابط بین الملل در چارچوب پارادایم‌ها صورت گرفت. والتز در مورد بروز جنگ صحبت میکند و طبیعت افراد. ماهیت دولت‌ها و جوامع. ماهیت نظام بین الملل.

کوبدن از متفکران لیبرال بوده است. لیبرال‌ها اعتقاد دارند که آنچه باعث بروز جنگ میان دولت‌ها میشود حکومت‌ها هستند.

آنارشی در روابط بین الملل به معنای فقدان اقتدار مرکزی است.

لیبرال‌ها گرو‌های گوناگون دارند. لیبرال‌های مداخله گرا. لیبرال‌های غیر مداخله گرا. لیبرال‌های دموکرات. ایده آلیسم

درکل باید گفت که رئالیست‌ها به اخلاق اعتقادی ندارند و خواسته یا ناخواسته در مسیر ماکیاول و یا توماس هابز قرار دارند. سیاست مدار بی اخلاق جنایتکار محض است.

از نظر کنت والتز مهمترین عامل جنگ در روابط بین الملل آنارشی است؛ و آنارشی در نظام بین الملل به معنای نبود نظم دهنده مرکزی میباشد.

رئالیسم تاریخی یا عملی را در کار‌های افرادی مانند ماکیاولی مشاهده میشود.

نظریه نوواقع گرایی تحت تاثیر رفتارگرایی در روابط بین الملل است.

به اعتقاد واقعگرایان تهاجمی فقدان اقتدار مرکزی یا همان آنارشی نظام بین الملل باعث حرکت دولت‌ها به سوی جنگ میشود.

واقعگرایی لیبرال اعتقاد دارد آنارشی توسط قدرت‌های بزرگ قابل تعدیل است.

واقعگرایی تدافعی بر این باور است که قدرت بیشتر میتواند باعث به وجود آمدن امنیت بیشتر شود.

در دیدگاه رئالیسم اخلاق نباید در سیاست وجود داشته باشد و قدرت هدف نهایی کلیه تلاش‌ها و هم وسیله و هم هدف است.

رئالیسم را میتوانیم همان مکتب سیاست قدرت قرار دهیم.

مورگنتا از پیشگامان رئالیسم بود که اعتقاد داشت منافع ملی چراغ راهنمای سیاست خارجی است.

نظام بین المللی همان تعامل میان بازیگران سیاسی بین المللی است که در وضعیت انارشیک قرار دارد.

راینهولد نیبور همچون ماکیاولی و توماس هابز بر این باور بود که انسان‌ها سرشت بدی دارند و در کل این اعتقاد رئالیست‌ها است.

رئالیست‌ها اعتقاد دارند که تمایلات ملی گرایانه قابل نابودی نیست. رئالیست‌ها معتقد هستند که انسان‌ها ذات پلید و سرشت بدی دارند و توماس هابز و یا هگل و یا مورگنتا و یا ماکیاولی همگی بر این باورند.

در دید هانس جی مورگنتا که یک واقع گرای کلاسیک است قدرت هدف غایی سیاست است و او موازنه قوا را صلح ناشی از تعادل ناشی از برابری یا نابرابری قدرت میداند.

توماس هابز گفته بود انسان حیوانی است جنگ طلب و جنگ سرنوشت شوم آن است و او جمله معروف انسان گرگ انسان است نیز بیان کرده بود. هابز فرمانروایی و یا سلطه بر دیگران را از طریق تاسیس یا اکتساب میداند و اکتساب نیز فرمانروایی از طریق زور میداند. او جنگ همه علیه همه را وضع طبیعی قلمداد میکند.

از دیدگاه لیبرال حکومت‌ها باعث به وجود آمدن جنگ هستند و هابز هم وجود جنگ را یک وضعیت طبیعی میداند.

از دید نو واقع گرایی در حالت آشوب به وجود آوردن امنیت باید اساسی‌ترین هدف دولت باشد و امنیت نیز ماهیتی نسبی دارد. از نظر رئالیست‌ها نبود امنیت به دلیل نبود قطعیت است و تروریسم را معلول نبود قدرت برتر میدانند.

آرمانگرایان تاکید اساسی خود را بر صلح قرار دادند و امانوئل کانت نیز نظریه صلح ابدی را مطرح کرد.

کنت والتز نو واقع گرا مهم‌ترین آرمان دولت را حفظ امنیت و بقا میداند، ولی مورگنتای واقع گرا افزایش قدرت را اساسی‌ترین هدف میداند.

منبع:فردانیوز
:
:
:
آخرین اخبار