تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۹:۲۶
کد خبر: ۲۰۸۳۷۷
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
حواسمان نیست، سفیر مرگ شدیم
 ابراهیم متین سیرت: گویا دیگر به آمار ابتلا و مرگ و میر کرونا عادت کرده‌ایم. اسفند ماه بود که از خبر فوت اولین بیمار کرونایی بهت‌زده شدیم. هم غصه خوردیم و هم ترس سراسر وجودمان را گرفت. محله به محله، شهر به شهر درگیر کرونا شد. بازار شایعه هم مثل همیشه داغ داغ. یکی می گفت: به سراغ کودکان زیر ده سال نمی‌رود، دیگری ابتلا را فقط مختص سالمندان و افراد دارای بیماری زمینه‌ای می‌دانست، خلاصه از آنجا که ما ایرانی‌ها همه‌چیز‌دانیم، این بار هم بدون درس و دانشگاه، متخصص بیماری‌های واگیر شدیم. ماجرا وقتی جالب‌تر شد که علاوه بر تشخیص، دارو هم تجویز کردیم، آن هم بیا و ببین، از بخور عنبر نساء و روغن بنفشه تا زنجبیل و لیموترش، آن هم با تجویز دوز و زمان‌بندی. عطاری‌ها هم بیکار ننشستند و هرچه عرقیات بدون استفاده، که سالها در زیرزمین داشتند، به خورد مردم دادند.

اما در این میان مثل همیشه نقش صدا و سیما منحصر به فرد و حیرت‌انگیز بود. دی ماه بود که اولین مورد در چین گزارش شد و به سرعت استانی که این ویروس، انتشار یافته بود قرنطینه شد و قوانین حالت بحرانی حاکم شد‌. اما تلویزیون سراسری، اخباری محدود و کوتاه منعکس می‌کرد و ابتدا احتمال شیوع در کشور را بعید و بعضا غیر ممکن می‌خواند. کار تا جایی پیش رفت که گزارش میدانی از شهروندان قمی نشان داده شد و خبرنگار طوری سوال را طرح می‌کرد که سوال‌شونده همه‌چیز از بیخ و بُن منکر می‌شد./اقتصاد بومی

اما از جایی که مجبور به اعلام خبر شیوع شد، مسیر را به سمت حماسی شدن سوق داد. بخش خبر بیست و سی پیشگام و نوآور به مانند همیشه، خبرنگارانش را به میان مردم فرستاد و از شکست کرونا و ناتوانی این ویروس ناشناخته خبر می‌داند. کار تا جایی پیش رفت که از هرکس که می‌پرسیدی، با خیال راحت از پایان زودهنگام شیوع می‌گفت و در سختگیرانه‌ترین حالت آن را با آنفولانزا مقایسه می‌کرد.

اما کم‌کم همه چیز رنگ و بوی واقعیت گرفت، آمار و ارقام مرگ روزانه و با شتاب فزاینده‌ای خودش را نشان داد. قبرستان‌ها شلوغ‌تر از همیشه شد. در هر خانواده‌ای یک یا چند فرد مبتلا با شدت متفاوت، گرفتار ویروس شد. پیراهن سیاه عزا، بیش از پیش به چشم می‌خورد. اما بازهم صدا و سیما قاطعانه از شکست کرونا می‌گفت.

تا به الان مرگ،جز به اذن خداوند بدون برگشت بوده است. مرگ عزیزانی که هیچ گاه انتظار از دست دادنشان، آن هم اینچنین ناگهانی را نداشته‌ایم. اما مرگ را هم به مانند هزاران مشکل دیگرمان عادی انگاشتیم و به آن عادت کردیم.

شستشوی مرتب دست‌ها، استفاده ماسک و دستکش، و از همه مهم‌تر فاصله‌گذاری اجتماعی بهترین راه‌حل جلوگیری از انتشار ویروس کرونا اعلام شد.

اما به راستی چقدر موارد بالا را رعایت کردیم. ماسک بزن، نفسم بند میاد. دستکش بپوش، حساسیت دارم. دید و بازدید را کنار بگذار، اگر نزدیکانم را نبینم، دق می‌کنم. مسافرت نرو، باور کن سفر کاریست. مجبودم بروم، بیمار دارم. شماره‌ام مال آنجا نیست، اما ساکنم و دهها دلیل دیگر که خودمان بیشتر مطمئن هستیم که فقط بهانه‌اس.

حالا دیگر آمار روزانه مرگ ناشی از ویروس کرونا به اندازه‌ی یک هواپیمای مسافربری رسیده است. فاجعه‌ای عمیق که عکس‌العملی فراتر از تاسف و نگرانی را طلب می‌کند.
حواسمان نیست، سفیر مرگ شدیم. بله درست شنیدید، با رعایت نکردن، با سفرهای تفریحی که ممکن است،‌ آخرین سفرمان باشد. باور کنید اینبار همه‌چیز فرق می‌کند. فاجعه بسیار عمیق‌تر است،‌آنقدر که با یک‌ محاسبه سرانگشتی، در هر خانواده یک‌ مبتلا و یا فوتی ناشی از ویروس کرونا دیده می‌شود.

بیاید زنجیره را قطع کنیم. بیاید خستگی را از کادر درمان بگیریم. باور کنید، آ‌نها هم نیاز به استراحت دارند، دوست دارند خانواده‌ و عزیزانشان را  در آغوش بگیرند.
حواسمان نیست، سفیر مرگ‌ شدیم.

:
:
:
آخرین اخبار